167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • آبش ز روي رفته و باد از سر
    افتاده در متاع گرانبارش
  • دام در افکند مشعبدوار
    پس بپوشد به خار و خس دامش
  • شکرش در دهان نهد و آنگه
    ببرد پاره اي ز اندامش
  • چون شيشه دلي دارم در پاي جهان مفکن
    نارنج به سنگستان مسپار نگه دارش
  • باز به ميدان ما فوج بلا بسته صف
    پاي فلک در ميان رسم امان بر طرف
  • خرقه شکافان ذوق بي دف و ني در سماع
    جبه فشانان شيد تابع قانون دف
  • چون يوزک قمي جهد از دم آهوان
    با دوستان رود گفتار در برک
  • او غلام داغ بر رخ عنبر درگاه توست
    عنبري را در دريا دادي احسنت اي ملک
  • برقراخان شب و آقسنقر روز از شرف
    در طغان شاهيش طغرا دادي احسنت اي ملک
  • روي در درياي دولت، پشت بر کوه بقا
    کز جوار حضرتش جا دادي احسنت اي ملک
  • در کار هيچ دوست منافق نبوده ام
    بر مرگ هيچ خصم شماتت نکرده ام
  • خدايگانا در باب آن معاش که گفتي
    صداع ندهم بيشت جگر مخور بيشم
  • به خدائي که در خدائي او
    هيچ گونه ريا نمي بينم
  • خواجه بر من در نيک دربست
    چکنم لب به بدي نگشايم
  • سيبوي گفت من به معني نحو
    يک خطا در خطاب نشنيدم
  • فلک خاک در مير است و من هم
    از آن مدحش به آب زر نويسم
  • چو کردم خانه دل وقف مهرش
    خط مهر ابد بر در نويسم
  • تا زين نجات جا طلبي در ره نجات
    جنات بان نه جات دهد نه ره سليم
  • دريا به دست ابر به طفلان مهد خاک
    شير کرم فرستد و او يا در يتيم
  • خيل غوغاي آز بشکستند
    اين دو صف در کمين که من دارم
  • دل مرا در خرابه اي بنشاند
    اينست گنج مهين که من دارم
  • همتم سر ز تاج در دزدد
    اينت گنج مهين که من دارد
  • شده ام سير زين جهان زيراک
    نيست خيري در اين جهان که منم
  • بر سر روزي ارچه در خوابم
    من غم خواب جاودانه خورم
  • چون ننالم؟ که در خرابي دل
    غم تن و اندوه زمانه خورم