167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • حلال زاده صورت چه سودمند که فعلش
    در آزمايش معني به اصل باز بخواند
  • دست کمال بر کمر آسمان نشاند
    آن گوهر ثمين که در اين خاک توده بود
  • در پيت يارب پنهان من است
    يارب آن يارب پنهانت رساد
  • زهي آفتابي که در حضرت تو
    بهم اتفاق اثير است و اخضر
  • عجب آنکه خون ريزد از زخم تيغت
    به ميدان در از کام شيران جانور
  • درختان نارنج را سايه بر وي
    چو در چشم عاشق خط سبز دلبر
  • پس اين گوهر از گوش بستد زبانش
    به صد عذر در پايت افشاند يک سر
  • تو باقي بمان کز بقاي تو هرگز
    در اين پيشه کس نايد او را برابر
  • در ترازوي شرع و رسته عقل
    فلسفه فلس دان و شعر شعير
  • کاين نوحه نوح و اشک داود
    در يوسف تو نکرد تاثير
  • گر کهان مه شدند خاقاني
    تو در ايشان به مهتر منگر
  • با در و دشت ساز خاقاني
    خانه و خوان ناسزا منگر
  • نيست در ايام چيزي از وفا نايافت تر
    کيميا شد اهل، بل کز کيميا نايافت تر
  • آشناي دل بيگانه شدي
    آب و نان از در بيگانه مخور
  • آز چون نيست در سفله مزن
    موي چون نيست غم شانه مخور
  • همچنين در پي ياران مي باش
    يار يارا زن و بهنانه مخور
  • رسول شروان چون خواني آن بزرگي را
    که در جهان سخن ملک او سليماني است
  • در خط او چو نقطه و اعراب بنگرم
    خال رخ برهنه ايمان شناسمش
  • بر حرف او چو دائره جزم بشمرم
    در گوش عقل حلقه فرمان شناسمش
  • خاصه صدر الهدي جلال الدين
    کز سخن در ناب مي چکدش
  • گفت مدحي مرا که از هر حرف
    همه در خوشاب مي چکدش
  • منه غرامت خاقانيا نهاد فلک را
    ببين فلک به چه ماند در آن نهاد که هستش
  • بيت اولاد و بيت اخوان را
    بسته در ديده ام ز طالع خويش
  • سر خر کو به خواب در بخت است
    دورتر ديده ام ز طالع خويش
  • چو قحط کرم ديد در مرز دهر
    علي وار تخم کرم کاشتش