نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان خاقاني
منم خاک تو گر دهي آب لطفم
دهم صد گل شکر
در
يک زمانت
دروغ است آنکه گويد اين که
در
سنگ
فروغ خور عقيق اندر يمن ساخت
من از دل آزمائي دست شستم
که او
در
زلف آن دلبر وطن ساخت
گرچه خاقاني از اصحاب فروتر بنشست
نتوان گفت که
در
صدر تو او کم قدر است
صدر تو دايره جاه و جلال است مقيم
در
تن دايره هرچا که نشيني صدر است
ليک چون طالعم به صحبتشان
نيست،
در
دل مرا نژندي نيست
من او را باربد خوانم نه حاشا
که سحر باربد
در
نغمه اوست
اي عماد الدين اي صدر زمان
هر زمان صدري تو را خاک
در
است
ديده اي هفت نهان خانه چرخ
که
در
آن خانه چه ماده چه نر است
هم ببين خانه خاقاني را
که
در
اين خانه چه خشک و چه تر است
جان عدو که بود ز سهمش نهفته حال
شد باز هفت دوزخ و
در
حال درگذشت
اسکندر آمد و
در
ياجوج درگرفت
عيسي رسيد و نوبت دجال درگذشت
آب کرم نماند و به وقت نماز عيد
اينک مرا به خاک
در
تو تيمم است
بيدار باد بخت جوانت که چرخ پير
در
مکتب رضاي تو طفل تعلم است
فلک جنيبه کش اوست بلکه از سر قدر
جنيبه وار فلک
در
لگام او زيبد
زمانه حيدر اسلام خواندش پس ازين
که ذوالفقار ظفر
در
نيام او زيبد
از دو دل دم مزن که
در
يک ملک
خطبه شهر بر دو شه نکنند
دل
در
طلبت چو بند گردد
ترسم که سخن بلند گردد
نيت من نکوست
در
حق دوست
دوستان را نيت نکو باشد
منم
در
سخن مالک الملک معني
ملک سر اين نکته نيکو شناسد
ميار طعنه
در
آن کش سموم باديه سوخت
که آن سفر ز عذاب سقر فزون آمد
شکست اين دلم نادرست اعتقادي
به سم خار
در
ديده آرزو زد
رشته کژ داشتي
در
سر مگر خاقانيا
گر زمانه پاي بندت ساخت ويحک داد بود
اي که هر دم ز تبت خلقت
صد شتر بار مشک
در
سفرند
دوش
در
ره بمانده اند مرا
اشتري ده که زير بار درند
صفحه قبل
1
...
2088
2089
2090
2091
2092
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن