نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان خاقاني
دلم مرغي است
در
قل بسته چون سنگ
چو سيم قل هواللهي مصفا
داراي دار ملکت او شاه مشرق است
کانواع نعمت از
در
دارا رسد مرا
در
حيرتم ز مهره فکرت که چون بود
پنجي گرفته از دو طرف نقش پنج را
من بانگ برکشيدم و گفتم که اي دريغ
اسلاميان به کعبه و ما
در
کليسيا
در
روي تو روي خويش بينند
اين است تفاوت نشان ها
به خدائي که
در
ره عدلش
بندگان را هزار آفت هاست
من به صفت کدخداي حجره رازم
شکل فلک چيست حلقه
در
راز است
خاقاني بلند سخن
در
جهان منم
کآزادي از جهان روش حکمت من است
آن، بز نگر که
در
پي طفلي همي رود
بهر مويزکي که جز آنش عزيز نيست
روي چون عنکبوت
در
ديوار
پس سنگي چو مور پنهان است
يعني اين
در
چهار ديواري است
که درش سوي چرخ گردان است
خاقانيا چو آب رخت رفت
در
سؤال
مستان نوال کس که وبال آشناي اوست
بتر خلق بدي دان که به طبع
در
بدي سفله تر از خود سست
در
خبري خوانده ام فضيلت آن را
خاست مرا آرزوش قرب سه سال است
ادريس دين حديقه فردوس تازه يافت
رضوان ملک بر
در
بستان نو نشست
اين هفت تاب خانه مشبک شد از دعا
تا شاه
در
مقرنس ايوان نو نشست
در
کفش پاسبانش هر سنگ ريزه اي
چون گوهري بر افسر سلطان نو نشست
در
درس دعوت از پي هاروني درش
پيرانه سر فلک به دبستان نو نشست
تنگ دل چون شوي ز موي سپيد
که
در
افزاي عمرت امروز است
نه فلک
در
ثناي او بگريخت
که فلک بنده يگانه اوست
در
آن منگر که نيل او سراب است
که خود نيلش سراب عمر خوار است
مرا ذخيزه همين يک رشيد بود از عمر
نتيجه شب و روزي که
در
هوس بگذشت
ديد
در
پرده دختر دگرم
گفت محنت يکي بس است برفت
خاقانيا جواني و امن و کفاف هست
بالاي اين سه چيز
در
افزاي کس نيافت
خطي مجهول ديدم
در
مدينه
بدانستم که آن خط آشنا نيست
صفحه قبل
1
...
2087
2088
2089
2090
2091
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن