167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • سنگ در عين درشتي است امين
    لاجرم گاه محک گه حکم است
  • در بزرگي جسدشان منگر
    که دل خرد بزرگ از همم است
  • نبرد ديده بسي ناز چراغ
    زان که با خواب در او بهم است
  • شروان که زنده کرده شمشير توست و بس
    شمشيروار در کف دريا شعار توست
  • از آسمان خاطر و بحر ضمير من
    در دري و کوکب دري نثار توست
  • از دهر خاطر فضلا را مخاطره است
    خاقاني از مخاطره در زينهار توست
  • سخاش نور نخستين شناس و صور پسين
    که جان به قالب اميد در دميده اوست
  • سيمرغ دولت از فزع ديو گوهران
    در گوهر حسام سليمان نگين گريخت
  • حرزي است کز قلاده اهريمن خبيث
    بگسست و در حمايل روح المين گريخت
  • ترسان عروس ملک چو دخت فراسياب
    در ظل پهلوان تهمتن مکين گريخت
  • طفلي است ماهروي که از مار حميري
    در ماه رايت پسر آبتين گريخت
  • اين دو طفل هندو از بام دماغ
    بر در صدرش به مولائي فرست
  • شب در آن شهر است غوغا ز اختران
    مهر شحنه سوي غوغائي فرست
  • عازر دل مرده اي در وي گريز
    گو مرا باد مسيحائي فرست
  • قدر نظم و نثر او داند به شرط
    سوي روضه در دريائي فرست
  • نحل را برخوان شاخ آور ز جود
    پس در آن فضل عسل زائي فرست
  • يعني از بستان خاطر نوبري
    باز کن در زي زيبائي فرست
  • قطب سپهر رفعت يعني رکاب شاه
    در اوج دار ملک رسيد از کران آب
  • هرگز که آب ديد مصور در آينه
    يا آينه که ديد مصفا ميان آب
  • از بس که خاک در جگر آب سده بست
    مستسقي حسام ملک گشت جان آب
  • پس از چه بود که در من کمان کشيد فلک
    نرفته هيچ خدنگي خطا کمانش را
  • بدان قرابه آويخته همي مانم
    که در گلو ببرد موش ريسمانش را
  • سخن براي زبان در غلاف کام کنند
    کجا برات نويسند نام و نانش را
  • همه حسن در تن من سلطان است
    جز مشامي که گداي است مرا
  • در افعال خلق آشکارا شود
    قضائي که آيد نهان خلق را