167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • يارب که ديو مردم اين هفت دار حرب
    در چاردار ملک چه ناورد کرده اند
  • اصحاب فيل بين که به پيرامن حرم
    کردند ترک تاز و نه در خورد کرده اند
  • در عافيت آبادت از رخنه درآمد غم
    پس رخنه چنان گشتي کآباد نخواهي شد
  • تا چند کني کوهي کورا نبود گوهر
    در کندن کوه آخر فرهاد نخواهي شد
  • در غم سراي عاريت از شادي
    گر هيچ هست هيچ کسان دارند
  • هيچ در صبر دل نبندم از آنک
    دانم از صبر هيچ نگشايد
  • غم گساري در ابر مي جويم
    برق او ديد هم نمي شايد
  • دامن از اشک مي کشم در خون
    دوست دامن به من کي آلايد
  • از دست عشق چون به سفالي شراب خورد
    طعنه نخست در گهر جام جم زند
  • جايي که زلف جانان دعوي کند به کفر
    گمره بود که در ره ايمان قدم زند
  • چند کني زينهار بر در ايام
    چون نپذيرد ز زينهار چه خيزد
  • برسد ميوه اي است در باغت
    که به هيچ آفتاب مي نرسد
  • از برون در خوي خوييش مدار
    وز درونش دل مجروح مرند
  • نبيند دل آوخ به خواب اهل دردي
    که در ديده بخت خوابي نبيند
  • کسي برنيارد سر از جيب دولت
    که در گردن از زه طنابي نبيند
  • اگر سال ها دل در داد کوبد
    بجز بانگ حلقه جوابي نبيند
  • بسا تين که ضايع شود در بساتين
    کز انجير خواران غرابي نبيند
  • کان زر و جواهر بحر در و گهر
    شد جمع تا نشيمن بحر سخا شود
  • شد وقت کز نسيم قدوم بهار ملک
    در باغ تخت غنچه ياقوت وا شود
  • در جهان کس نيست اندوه جهان کس مخور
    کوس عزلت زن دوال رايگان کس مخور
  • مبر قفل زرين کعبه بدانک
    در دير را حلقه آيد به کار
  • خانه در کوي وفا گير و بدان
    که تو را حبل متين معتصم است
  • من وصيت به وفا مي کنمت
    گرچه امروز وفا در عدم است
  • هرکه را دوست براند تو مخوان
    گرنه در چشم وفاي تو نم است
  • لطف در حق رهي چندان کن
    که خداوندش از آن دل خرم است