نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
مگو اسرار کل تا آخر کار
نمائي
در
سوي هيلاج ديدار
تو داري نام و هست اينجا نشان او
در
اين نقش فنايت جان جان او
تو با جانان و جانان با تو
در
کار
تو اينجا از غمش افتاده خوار
تو
در
کون و مکان امروز ياري
که عين سالکان را غمگساري
تو
در
کون و مکان امروز شاهي
ز تو پيدا شده سر الهي
تو
در
کون و مکان بود خدائي
که داري با حقيقت آشنائي
جهانت اينزمان
در
پيش هيچست
که ميداني که نقش هيچ هيچست
در
آخر صورت و معني هم از اوست
حقيقت دنيي و عقبي هم از اوست
اگر خواهي که گردي صاحب راز
در
آخر شرع جوي و ياب کل باز
تواصل تن نه همچون اصل جان ياب
تو جان حق
در
اينجاگه عيان ياب
چو تن دانست ايندم شرح رازش
دگر
در
بيهده مگذار بازش
حقيقت چند منزل کرد بايد
حقيقت راه
در
دل کرد بايد
اگر دل ميشناسي
در
صفا تو
درون را بين ز نور انبيا تو
همه جانها
در
اينجا راز بينند
همي خواهند کو را باز بينند
سخن بسيار رفت از کفر و دين باز
کنون اين است
در
عين اليقين باز
نظر کن
در
ره احمد هميشه
که اينجاگه نبيني بد هميشه
کسي اينجا نجاتي يافت از نار
که راه شرع را بسپرد
در
کار
شد و تقوي
در
اينجا باز ديد او
بنور شرع و تقوي راز ديد او
تو از ظاهر چو جانان يافتستي
در
اينجا راز پنهان يافتستي
جزاي فعل نيک و بد چو پيداست
حقيقت نيک و بد
در
صورت ماست
هميشه
در
سلوک انبيا باش
ز طاعت دائما عين صفا باش
تو از طاعت بيابي ديد محبوب
اگر طاعت شوي
در
عشق مطلوب
بطاعت انبيا
در
شان گشادند
از آن اسرار بينان جمله شادند
نگنجد مکر و خودبيني
در
اين راز
ز کم بيني خود دريابي اين راز
مني آورد وينجا
در
مني شد
يقين زو نور صدق و روشني شد
مني آورد
در
درگاه بيچون
براندش از بر خود بيچه و چون
مني آورد و خود ميديد
در
خود
حقيقت يافت اينجا گاه او بد
چو خود ميديد دور از جان جان گشت
بلعنت
در
بر خلق خدا گشت
چو خود ميديد ملامت آمدش پيش
از آن آمد ورا
در
جان و دل ريش
مرا اينجا بگو اي مهتر دين
که تو بگشاده اينجا
در
دين
چو نافرماني اينجا گاه کردم
فند اينجا چو
در
اندوه و دردم
شبانروزي
در
اينجا امت تو
کنند اينجا گنه از حرمت تو
ز هر جانب نظر کردي نگاهي
حقيقت تو
در
اسرار الهي
که کاجي حق تعالي مي نبودي
که تا من
در
دو عالم خويش بودي
چو اين انديشه
در
آن لحظه کردي
از آن امروز اينجا زخم خوردي
تو زين انديشه بد
در
گناهي
از آني دور از نزد الهي
مبين خود جمله حق بين
در
زمانه
که تا باشي حقيقت جاودانه
چنين گفتا که سيد راست گفتي
در
اسرار ما اينجا تو سفتي
چو حکم يفعل الله راند بيچون
مرا انداخت اندر خاک و
در
خون
قلم چون رفت اي سيد
در
اينکار
بسر گردانم اينجاگه چو پرگار
تو دانائي همه هستي
در
اسرار
ز سر جمله اينجا خبردار
تو ميداني که سر کار چونست
در
اينجاگه نمود يار چونست
چو لعنت کرد بر من
در
زمانه
بخواهد بود لعنت جاودانه
منم خاک کف پاي سگ کوت
فتاده اينزمان
در
جست و جوت
هر آن طاعت که کردستم بدرگاه
قبولست آن همي
در
حضرت شاه
يقين اينست تا خود را به بيني
در
اينجا گه اگر صاحب يقيني
يقين اينست تا او داني و بس
که تا باشي
در
اينجا بيشکي کس
مياور شرک چون مردان
در
اين دار
اگر هستي ز سر کل خبردار
چو او
در
شرک بود آنروز اينجا
حقيقت شد همي دلسوز اينجا
چو او
در
شرک بود آنروز تحقيق
از آن افتاد دور از عين توفيق
صفحه قبل
1
...
2082
2083
2084
2085
2086
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن