167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • بربط اعجمي صفت هشت زبانش در دهان
    از سر زخمه ترجمان کرده به تازي و دري
  • در عرفات بختيان باديه کرده پي سپر
    ما و تو بسپريم هم باديه قلندري
  • در عرفات عاشقان بختي بي خبر توئي
    کز همه بارکش تري وز همه بي خبرتري
  • خاطر خاقاني از آن کعبه شناس شد که او
    در حرم خدايگان کرده به جان مجاوري
  • چون به دهان شير در، خشم پلنگي آورد
    روي زمين شود ز تف، پشت پلنگ بربري
  • از سر خوشه ناگهش داس شکست در گلو
    کرد رگ گلوش راهر سر داس نشتري
  • سيب چو مجمري ز زر خرده عود در ميان
    کرده براي مجمرش نار کفيده اخگري
  • در بر بيد بن نگر، لشکر مور صف زده
    گرد لواي سام بين موکب حام لشکري
  • گرچه درخت ريخت زر، ورچه هوا فشاند در
    هم نرسد به جودشان با کف شه برابري
  • اي به حسام نيلگون يافته ملک يوسفي
    بر در مصر وقاهره کوفته کوس قاهري
  • در همه طبله فلک پيلور زمانه را
    نيست به بخت خصم تو داروي درد مدبري
  • پاسخ او به ياسجي باز دهي که در ظفر
    ناصر رايت حقي، ناسخ آيت شري
  • ترکان غمزه او چون درکشند ياسج
    در هر دلي که جويي پيکان تازه بيني
  • گر در ره عراقت دردي گذشت بر دل
    ز اقبال شاه شروان درمان تازه بيني
  • چون ز آستان سلطان باز آمدي ممکن
    در بارگاه خاقان امکان تازه بيني
  • او جان عالم آمد در صحن عالم جان
    چوگان و گوي او را ميدان تازه بيني
  • خواهد سپهر کاندم خورشي گوي گردد
    چون در کفش هلالي چوگان تازه بيني
  • در خطبه شاه کيهان خوانيش گر بجويي
    بر تخت طاقديسش کيهان تازه بيني
  • ملکش بخلد ماند در هشت خلد ملکش
    از ذات شهرياري رضوان تازه بيني
  • طفلي است شيرخواره بختش که در لب او
    ناهيد را به هر دم پستان تازه بيني
  • شرح مناقبش را باد آسمان صحيفه
    تا در کف عطارد ديوان تازه بيني
  • بادش کمال دولت تا هردم از کمالش
    در ملک آل سامان، سامان تازه بيني
  • بشکست نفس در گلوي بلبله، بس گفت
    اي عقل چه درد سري ، اي مي چه دوائي
  • از پيکر گاو آيد در کالبد مرغ
    جان پريان، کز تن خم يافت رهائي
  • در کاسه سر ديگ هوس پختن تو چند
    هين باده خام آر و مکن خام درائي