نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
دوبيني پيشه کردي مانده احول
شده
در
صورت و معني مبدل
چو از يکي ترا مفهوم گردد
در
آخر مر ترا معلوم گردد
يکي حرفست اگر خواهي که اينجا
بداني محو شد
در
جوهر لا
ترا اگر صرف نيکو آيد اي يار
حقيقت
در
کشد روغن بيکبار
در
اينجا بيني از اينجا بداني
حقيقت کل توئي کل لا بداني
نظر کن لا نگر
در
جوهرت باز
همه ذرات از انجام و آغاز
عدد پندار يکي از هزاران
هزاران
در
يکي يکي شمار آن
چو آدم جان جان
در
وي نظر کن
ز بود ذات خود او را خبر کن
همه
در
تو شده اينجا ببين باز
تو اصلي هم ز انجام و هم آغاز
نظر کن
در
درونت نه فلک تو
ببين گردان حقيقت يک بيک تو
تو اصلي
در
يکي وندر يکي گم
گهي چون قطره گه عين قلزم
تو جاني
در
تو جانانست بنگر
يکي اندر يکي اعيانست بنگر
سرانجام ار
در
اين جا يافتي تو
کند اينجايگه کار تو نيکو
بهرزه خورد باشي غم بعالم
اگر او را نمي بيني
در
ايندم
جمال يار ما پيداست روشن
در
اين آيينه اندر هفت گلشن
تو اندر سير خود هر لحظه بنگر
که هستي
در
تو پيدا شد سراسر
توئي پيدا و اشيا
در
تو پيداست
وگرنه هيچ اينجاگه نه پيداست
عدد بردار تا لا بنگري تو
که از لا
در
دو عالم برتري تو
تو مغزي پوست اينجا مغز کرده
در
اينجا خويشتن را نغز کرده
از آن اينجايگه خامي بمانده
چو روغن
در
بر جامي بمانده
بنور تو همه عالم نموداست
که نورت
در
دمي ديگر فزود است
توئي جام عيان از عين مصباح
حقيقت جان جان
در
عين ارواح
برون و اندرون ديدار يار است
وليکن نقطه
در
پرگار يار است
برون و اندرون اصلست درياب
در
اينجا يار بين و وصل درياب
تو پيوندي کنون
در
جان عطار
حقيقت بگسل اينجا هم ز ديدار
تو پيوندي کنون
در
جانم ايجان
بتو مي بينم اينجا جمله اعيان
الا ايجان کنون ديدار کردي
که
در
کون و مکان عطار ديدي
الا ايجان تو واصل آمدي باز
کنون
در
خود نگر انجام و آغاز
الا ايجان سخن با تست از دل
توئي
در
دل توئي مقصود حاصل
الا ايجان کنون عين العياني
چه خواهي گفت
در
سر معاني
الا ايجان بسي گفتم
در
اسرار
خودي از خود کنون اينجا خبردار
الا ايجان مرا جز تو که پيداست
که ديد تو کنون
در
دل هويداست
بجز تو هيچ اينجا نيست
در
کار
حقيقت نقطه و هم عين پرگار
تو جاني عين جاناني حقيقت
که ديد اينجايگه
در
ديد ديدت
همه پيدا بتو تو خود نهاني
چو جاناني ولي
در
تن چو جاني
تو ميدانم
در
اينجا گاه اکنون
که پيش ارزني شد هفت گردون
ز تو توفيق
در
آفاق مشهور
شدست ايجان که هستي ديد منصور
تو اينجا ذات پاک کبريائي
که
در
هر چيز صنعي مينمائي
تو اينجا ذات پاکي
در
يقين باز
که اينجا ديده انجام و آغاز
تو اينجا ذاتي و
در
آب روحي
حيات مطلق و فتح و فتوحي
تو اينجا ذاتي و
در
خاک پيدا
تويکي و نموده جمله اشيا
خدا
در
تو تو از وي گشته موجود
تو باشي اينزمان ديدرا معبود
چو او از تو تو آن ديدن که اوئي
که با جمله يقين
در
گفتگوئي
بتو گوياست اينجا نطق عطار
که ميگويد چنين
در
سر اسرار
تو اصل جان که
در
بگشاده باز
کنون اينجايگه با صاحب راز
وصال اين است ايدل جان تو ديدي
در
اينجاگه بکام دل رسيدي
حقيقت هر که جان بشناخت از يار
يکي شد
در
يکي اينست اسرار
تو جان بشناس اي سالک
در
آخر
که از جانت شود دلدار ظاهر
تو جان بشناس و
در
بود فنا باش
فنا شو آنگهي کلي بقا باش
تو جان بشناس آنگه مغز جانت
در
آخر اينست اسرار نهانت
صفحه قبل
1
...
2081
2082
2083
2084
2085
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن