167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

جوهر الذات عطار

  • تو ديداري از آن اندر همه نور
    توئي اينجايگه در جمله مشهور
  • تو ديداري از آني در جهان فاش
    درونت را عيان ديديم نقاش
  • تو ديداري از آن نور تجلي
    عيان در تست کل ديدار مولي
  • تو ديداري از آن در روشنائي
    تو داري اينزمان ديد خدائي
  • تو ديداري که در جمله يقيني
    حقيقت جملگي اينجا تو بيني
  • بتو پيداست اينجا جسم و جانم
    ز تو شد در عيان عين العيانم
  • زهي ديدار تو جان کرده روشن
    فتاده نور تو در هفت گلشن
  • مکانت روشنست از نور خود بين
    حقيقت نور خود در نور خود بين
  • مکانت روشن و اعيان تو بودي
    در اين نقش فنا دائم تو بودي
  • در اين نقش فنائي ايندم اظهار
    ز تو اسرار کل اينجا پديدار
  • در اين نقش فنائي ايندم اظهار
    ز تو اسرار کل اينجا پديدار
  • در اين نقش فنائي اينزمان تو
    گذشته از همه کون و مکان تو
  • بتو پيداست عقل و جان و ادراک
    تو خورشيدي فتاده در سوي خاک
  • بتو پيداست وز تو راز بينم
    ز تو هر چيز در خود باز بينم
  • بتو عطار اينجاگه نموداست
    که در تو ديد پاک الله بود است
  • صفات ديده کردي آشکاره
    کز او داري تو در عالم نظاره
  • صفات ديده موجود است در ذات
    حقيقت نقش بسته جمله ذرات
  • صفات ديده اينجا مصطفي يافت
    در آن ديد حقيقت کل خدا يافت
  • سخن از ديده گفتم در لقا من
    نمودم پيش هر کس رازها من
  • سخن از ديده خواهم گفت اينجا
    در اسرار خواهم سفت اينجا
  • سخن از ديده شد اينجا عيانم
    در اينجا بنگري شرح و بيانم
  • در اينجا راز کل پيداست آخر
    حقيقت ذات کل اينجاست آخر
  • در اينجا راز بيچون باز يابي
    ز گنجشک خودت شهباز يابي
  • حقيقت چون سخن از ديده شد باز
    مراد کل در اينجا ديده شد باز
  • بچشم صورت و دل در مکانم
    گذشته من ز کون اندر مکانم
  • چو هر سه با هم اندر داخل هم
    حقيقت در يکي هم واصل هم
  • چو هر سه در يکي ديدار دارند
    حقيقت هر سه بود يار دارند
  • چو هر سه در يکي اعيان رازند
    حقيقت هر سه اينجا ديده بازند
  • چو هر سه در يکي موجود ذاتند
    حقيقت هر سه اعيان صفاتند
  • چو هر سه در يکي ديدند دلدار
    کنون هستند از اعيان خبردار
  • ترا اين هر سه جوهر در نمودست
    حقيقت هر سه اعيان وجودست
  • ترا اين هر سه جوهر بايدت ديد
    که ايشانند در اعيان توحيد
  • بدين هر سه جمال يار بيني
    در اينجاگه جلال يار بيني
  • بدين هر سه بيابي راز بيچون
    در اينجاگه عيان هفت گردون
  • بدين هر سه منم کل راز ديده
    جمال يار در خود باز ديده
  • بديشان بنگر و ديدار خود بين
    در ايشان جملگي اسرار خود بين
  • اگر ايشان نبودي در دو عالم
    کجا پيدا شدي ديدار آدم
  • عيان هر سه اينجا مصطفي ديد
    در ايشان بيشکي آنجا لقا ديد
  • عيان هر سه اينجا مرتضي نيز
    حقيقت يافت در اسرار هر چيز
  • عيان هر سه را بين و لقا شو
    در ايشان آخر اينجا کد خدا شو
  • در آخر ظاهرش درخواست از حق
    که تا ظاهر بيابد راز مطلق
  • بحق گفتا که اشياام تو بنما
    در اينجا راز پيداام تو بنما
  • حقيقت شرح آن از جسم و جان بين
    همه در خويشتن بيشک عيان بين
  • وليکن اين بيان را شرح گويم
    در آن هيلاج کانجا راز گويم
  • حقيقت شرح هيلاجم چنان است
    که شرح کل در اينجاگه عيانست
  • يقين عين اشيا را از آن ياب
    درون را در يقين راز نهان ياب
  • از اين جوهر نمودت جسم در ديد
    که اين جوهر عيان آمد ز توحيد
  • ترا چون چشم جان اينجا يقين است
    حقيقت در همه عين اليقين است
  • وگر مر چشم دلت امروز بازست
    حقيقت او در اينجا عين رازست
  • حقيقت هر سه در هم راز دانند
    حقيقت چون ببيني باز دانند