167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

بوستان سعدي

  • يکي در برش پرنياني قباه
    يکي بر سرش خسرواني کلاه
  • نداني که شوريده حالان مست
    چرا برفشانند در رقص دست؟
  • به مقصوره در پارسايي مقيم
    زباني دلاويز و قلبي سليم
  • نصيحتگر آمد به ايوان شاه
    نظر کرد در صفه بارگاه
  • پسنديدگان در بزرگي رسند
    ز ما بندگانت چه آمد پسند؟
  • خردمند از او ديده بردوختي
    يکي حرف در وي نياموختي
  • برآمد طنين مگس بامداد
    که در چنبر عنکبوتي فتاد
  • چو دولت نبخشد سپهر بلند
    نيايد به مردانگي در کمند
  • سواران دشمن چو دريافتيم
    پياده سپر در سپر بافتيم
  • يکي آهنين پنجه در اردبيل
    همي بگذرانيد پيلک ز پيل
  • چو روي پرستيدنت در خداست
    اگر جبرئيلت نبيند رواست
  • طمع آبروي توقر بريخت
    براي دو جو دامني در بريخت
  • تني چند در خرقه راستان
    گذشتيم بر طرف خرماستان
  • ز شوخي و مردم خراشيدنش
    فرج ديد در سر تراشيدنش
  • فروان سخن باشد آگنده گوش
    نصيحت نگيرد مگر در خموش
  • در آيينه گر خويشتن ديدمي
    به بي دانشي پرده ندريدمي
  • دگر پارسايان خلوت نشين
    به عيبش فتادند در پوستين
  • چه داني که گرديدن روزگار
    به غربت بگرداندش در ديار
  • در اين شهرباري به سمعم رسيد
    که بازارگاني غلامي خريد
  • چو ظاهر به عفت بياراستم
    تصرف مکن در کژو راستم
  • پزشکان بماندند حيران در اين
    مگر فيلسوفي ز يونان زمين
  • همه کارداران فرمانبرند
    که تخم تو در خاک مي پرورند
  • چه دانند جيحونيان قدر آب
    ز واماندگان پرس در آفتاب
  • توقف کنيد اي جوانان چست
    که در کاروانند پيران سست
  • بديع آيدم صورتش در نظر
    وليکن ز معني ندارم خبر
  • کشيشان هرگز نيازرده آب
    بغلها چو مردار در آفتاب
  • ز جور فلک دادخواه آمدم
    در اين سايه گسترپناه آمدم
  • شبي در جواني و طيب نعم
    جوانان نشستيم چندي بهم
  • تو هم قيمت عمر نشناختي
    که در عيش شيرين برانداختي
  • قضا خلعتي نامدارش دهد
    قدر ميوه در آستينش نهد
  • بزاريد در خدمتش بارها
    که هيچش به سامان نشد کارها
  • مهمي که در پيش دارم برآر
    وگرنه بخواهم ز پروردگار
  • به ناداني ار بندگان سرکشند
    خداوندگاران قلم در کشند
  • گلستان سعدي

  • گلي خوشبوي در حمام روزي
    رسيد از دست محبوبي بدستم
  • اي تهي دست رفته در بازار
    ترسمت پر نياوري دستار
  • قرص خورشيد در سياهي شد
    يونس اندر دهان ماهي شد
  • بني آدم اعضاي يکديگرند
    که در آفرينش ز يک گوهرند
  • درويشي برهنه، بسرما، برون در خفته بود و گفت
  • در ميرو وزير و سلطان را
    بي وسيلت مگرد پيرامن
  • بگذار، که بنده کمينم
    تا در صف بندگان نشينم
  • مهتري در قبول فرمانست
    ترک فرمان دليل حرمانست
  • عبدالقا در گيلاني را رحمة الله عليه ديدند در حرم کعبه روي بر ...
  • بيک ناتراشيده در مجلسي
    برنجد دل هوشمندان بسي
  • ز مصرش بوي پيراهن شنيدي
    چرا در چاه کنعانش نديدي
  • پارسايان روي در مخلوق
    پشت بر قبله ميکنند نماز
  • در بزرگي و داروگير عمل
    ز آشنايان فراغتي دارند
  • و همچنين در عقبش غلامي بديع الجمال لطيف الاعتدال
  • چون بدنياي دون فرود آمد
    بعسل در بماند پاي مگس
  • پيرمردي لطيف در بغداد
    دختر خود بکفشدوزي داد
  • يکي از عرب در بياباني از غايت تشنگي ميگفت:
  • آن شنيدستي که در صحراي غور
    بارسالاري بيفتاد از ستور
  • چو پرخاش بيني تحمل بيار
    که سهلي ببندد در کارزار
  • گر نشايد بدوست ره بردن
    شرط ياريست در طلب مردن
  • گر ترا در بهشت باشد جاي
    ديگران دوزخ اختيار کنند
  • زاهدي در سماع رندان بود
    زان ميان گفت شاهدي بلخي
  • تا بجاي ترنج در نظرت
    بي خبر دستها بريدندي
  • چنين خواندم که در درياي اعظم
    بگردابي درافتادند با هم
  • حريف سفله در پايان مستي
    نينديشد ز روز تنگدستي
  • اما در حقيقت يک نشان دارد و بس. آنکه در بند رضاي حق جل و علا بيش ...
  • نيفتاده در دست دشمن اسير
    بگردش نباريده باران تير
  • علم چندانکه بيشتر خواني
    چون عمل در تو نيست ناداني
  • سخني در نهان نبايد گفت
    که بهر انجمن نشايد گفت
  • صد بروزي کنند در مردشت
    لاجرم قيمتش همي بيني
  • هر که تأمل نکند در جواب
    بيشتر آيد سخنش ناصواب
  • چون نيايد نصيحتت در گوش
    اگرت سرزنش کنم خاموش
  • هر که در زندگي نانش نخورند چون بميرد نامش نبرند
  • مردکي خشک مغز را ديدم
    رفته در پوستين صاحب جاه
  • ما نصيحت بجاي خود کرديم
    روزگاري در اين بسر برديم
  • ديوان سلمان ساوجي

  • قمر چهرگان شبستان گردون
    کشيدند رخ در نقاب مغارب
  • نواي طرب در مقامي سراي
    کزو جان غمگين بود شادکام
  • مقام کرم شاه وندي که هست
    جهانيش در سايه احتشام
  • همي گفت اي آفتاب نشاطم
    فرو رفته در بامداد جواني
  • که در عنفوان صبا، ميرقاسم
    زند خيمه بر جنت جاوداني
  • هنوزش خط سبز ننوشت گامي
    در اطراف رخساره ارغواني
  • که به جاي خليفه در بغداد
    بنشاندند کازروني را
  • چرا بايد که در اوراق احسان
    بنام بنده ديناري نباشد
  • خسروا خاک درگه تو مرا
    از غبار در ور نيکوتر
  • ليک در حالتي چنين که منم
    غيبتم از حضور نيکوتر
  • ماه گردون سلطنت ناگاه
    شد نهان در حجاب منع دريغ
  • بود در خاطرم که گر روزي
    نبود چارپا دوپا دارم
  • در حريم حمايت کرمت
    من چرايم ز لطف تو محروم
  • دردمت معجز بيان مسيح
    در کفت قوت بنان کليم
  • در زمانت ز فتنه زاييدن
    مادر روزگار گشته عقيم
  • بحر را کرد همتت در خاک
    لاجرم گوهرش بماند يتيم
  • آسمان در زمان نمرودش
    داغ کرده به نار ابراهيم
  • هستت ملکي ملک صفاتي
    در طبع عدوت جز سگي نه
  • در ره بغداد کز هر جانبي
    ناله افتاده باري آمدي
  • زده در دامن مغني چنگ
    دامنش را ز چنگ نگذاريم
  • از صفات جمال مدهوشيم
    در جمال صفات حيرانيم
  • رندي و عاشقي و قلاشي
    آفريدند در جبلت ما
  • زاهدانت اگر خلاف کنند
    کج نشين راست در برابر گو
  • رويت افروخت آتش زردشت
    زلفت آورد در ميان زنار
  • رخسار نگار ديده روشن
    در جام جهان نماي شاهي
  • پرورده به مي مدام جان را
    در خنب محبت الهي
  • بر قاف حقيقت است عنقا
    در خانه ماست مرغ خانه
  • مستان شبانه الستيم
    در ده مي باقي شبانه
  • خاصه که ز غمزه در کمينند
    مستان و معربدان خونخوار
  • هر چند که پروريد تقدير
    در دامن آخر الزمانت
  • در ديده همتت نيايد
    درياي جهان به نيم خاشاک
  • نه چرخ هزار دانه گردان
    در حلقه ذکر خانقاهت