نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
خلاف از پيش خود بردار اينجا
نظر
در
سوي خود بگمار اينجا
بنور او حقيقت خوشتن ياب
عيان خويشتن
در
جان و تن ياب
بنور عشق عقلا رهنمون شو
حقيقت همچو او
در
کاف و نون شو
برون شو تا درون خود بداني
که هستي
در
عيان سر نهاني
يکي شو عقل
در
ديدار بيچون
يکي بين و مگو اينجا چه و چون
يکي يبن و يکي دان اندر اينجا
که تا
در
جان جان گردي تو يکتا
يکي بين عشق اندر عقل جانان
که هستي تو کنون
در
عشق جانان
يکي بين عقل اندر نور هر چيز
که تا يکي شوي
در
عشق او نيز
يکي بين نور
در
عشق هدايت
ترا اينجاست اکنون اين سعادت
چو
در
يکي عيان عشق ديدي
تو خود مي بين حقيقت صدق ديدي
ز عشق اينجا بمعشوقي حقيقت
يکي اندر يکي
در
ديد ديدت
يکي بودي يکي گشتي
در
آخر
همه از يک شدت ديدار ظاهر
دوئي برداشتي
در
عشق ياري
چه غم داري کنون با غمگساري
معين شد کنون اي عقل اينجا
که
در
عطار امروزي تو يکتا
چو من بي نام شو
در
آخر کار
که افتادستمان پرده بيکبار
کنون ايعقل اينجا راز داريم
يقين ما هر دو
در
ديدار ياريم
ضرورت صورت اينجا پايدار است
در
او اسرار صنع کردگار است
ز نوشان واصلي دادي يقين باز
دگر گشتند
در
عزت سرافراز
ز نوشان
در
تجلي بود پيداست
دگر باره يقين مقصود پيداست
خبر دارند از تو
در
عيانت
چه دل چه صورت و چه مغز جانت
خبر دارند کاينجا واصلي تو
حقيقت
در
عيان ني غافل تو
خبر دارند جمله از نمودت
يکي گشته همه
در
بود بودت
بسي گفتي ابا ايشان بهر راز
نمودي وصلشان
در
هر صفت باز
بسي گفتي ابا ايشان از آن سر
که تا شد رازشان
در
عشق ظاهر
اگر دل هست هم دلدار دارد
در
اينجاگه خبر از يار دارد
حقيقت عشق اينجا راه بنمود
در
آخر کل عيانت شاه بنمود
حقيقت عشق اينجا گفتگو شد
در
اينجا ذات جمله زو نکو شد
حقيقت عشق با عقلست
در
ديد
کنون يکي عيان ذات توحيد
حقيقت عشق جان
در
اول کار
يقين اصل را کرد او پديدار
ز عشق از ذره
در
جان نمودار
شود اينجا نبيني ليس في الدار
ز عشق از ذره پيدا نمايد
دو عالم
در
دلت يکتا نمايد
حقيقت ذره
در
عالم افتد
از آن پيدا نموده آدم افتاد
نمودار است
در
نقش غرائب
از آن يک ذره چنديني عجائب
از آن يکذره اندر سوي افلاک
فتادست و چنين کردست
در
خاک
از آن يکذره
در
اشيا فتادست
بسرگردان فلک بي پا ستاد است
فلک گردانست
در
عشق از معاني
از او پيدا شده راز نهاني
حقيقت ذره
در
آفتابست
از آن پيوسته اندر تک و تابست
حقيقت ذره
در
ماه و هر ماه
فتد کوهي شود ماننده کاه
يقين عشقست يکذره ز حضرت
در
اينجا گاه از ديدار قربت
حقيقت بود آن دريافت منصور
از آن زد
در
اناالحق ذات مشهود
اناالحق زد که عشق کل عيان شد
يقين
در
عشق او کل جان جان شد
گمان برداشت اينجا از يقين باز
چو
در
جان رخ نمودش آن سرافراز
گمان برداشت عطار از جهانش
چو او شد
در
حقيقت جان جانش
بدو واصل شدست اندر خراسان
بشد از جان
در
اينجاگه هراسان
سر خود را فداي روي او کرد
ز ديد او
در
اينجا گفتگو کرد
مرا وصلست از ديدار منصور
که دارم
در
درون اسرار منصور
مرا وصلست از ديدار رويش
از آن افتاده ام
در
گفتگويش
مرا وصلست از او تا
در
عيانم
حقيقت گفت او راز نهانم
مرا وصلست از او
در
آخر کار
که پرده بر گرفت از رخ بيکبار
معائينه مرا او ديد ديدست
بجز خود
در
جهان او کس نديدست
صفحه قبل
1
...
2077
2078
2079
2080
2081
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن