167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • نسخت اسرار غيب دفتر او بر کنار
    قاسم ارزاق خلق، خامه او در بنان
  • برده به هنگام زخم در صف ميدان جنگ
    حربه هندي او حرمت تيغ يمان
  • تا خبر باس او در ملکوت اوفتاد
    سبحه روح الامين نيست مگر الامان
  • خصم اگر برخلاف نقص تو گويد شود
    ز آتش دل در دهانش همچو زبانه زبان
  • خنجر فتنه چو گشت کند در ايام تو
    حنجر خصم تو گشت خنجر او را فسان
  • کرد بسي جستجوي در همه عالم نديد
    تازه تر از جود تو چشم امل ميزبان
  • کينه عدل تو هست در دل فتنه مدام
    هست قديمي بلي کينه گرگ و شبان
  • غايت مطلوب من خدمت درگاه توست
    اي در تو خلق گشته به روزي ضمان
  • خاک در تو مرا گر نبود دستگير
    خاک ز دست فنا بر سر اين خاکدان
  • کوکب ناهيد باد بر در تو پرده دار
    پرچم خورشيد باد بر سر تو سايبان
  • پاي در دامان غم کش کز طراز بي غمي
    آستين دست کس معلم نخواهي يافتن
  • آه را در تنگناي لب به زندان کن از آنک
    ماجراي درد را محرم نخواهي يافتن
  • با جراحت چون بهايم ساز در بي مرهمي
    کز جهان مردمي مرهم نخواهي يافتن
  • نيک عهدي در زمين شد جامه جان چاک زن
    کز فلک زين صعبتر ماتم نخواهي يافتن
  • از وفا رنگي نيابي در نگارستان چرخ
    رنگ خود بگذار، بويي هم نخواهي يافتن
  • تا چو هدهد تاجداري بايدت در حلق دل
    طوطي آسا طوق آتش کم نخواهي يافتن
  • حلقه تنگ است درگاه جهان را لاجرم
    تا در اويي قامتت بي خم نخواهي يافتن
  • خاصگي دستراست بر در وحدت دل است
    اينکه به دست چپ است داغگه ران او
  • ليک ز بيم رصد در گلش آلوده اند
    تاز گل آيد برون گوهر رخشان او
  • دي پدر من به وهم دايره اي برکشيد
    ديد در آن دايره نقطه مرجان او
  • هر که چنين لشکرش نعل در آتش نهاد
    نعل بها داد عمر بر سر ميدان او
  • غم که درآيد به دل بنگري آسيب آن
    کاتش کافتد در آب بشنوي افغان او
  • صانع زرين عمل مهتر عالي شرف
    در يد بيضا رسيد دست عمل ران او
  • يوسف نجار کيست نوح دروگر که بود؟
    تا ز هنرم دم زنند بر در امکان او
  • هست دلش در مرض از سر سرسام جهل
    اين همه ماخولياست صورت بحران او