167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • من جسته چو باغبان پس اين
    بنشسته چو گربه در پي آن
  • با پشت و دل شکسته آمد
    در خدمت تو درست پيمان
  • افزار ز بس کنند در ديگ
    حلوا ز پس آورند بر خوان
  • آن کس که تو را نداشت طاعت
    در عصبه تو نمود عصيان
  • پرورده نان توست و از کفر
    در نعمت تو نموده کفران
  • اي ديده عقل در تو شاخص
    اوهام ز رتبت تو حيران
  • تو خورشيدي و من در اين عصر
    افسرده به سرد سير حرمان
  • در من نظري بکن که خورشيد
    بسيار نظر کند به ويران
  • در طفلي بوده راکع و جلد
    و امروز به سجده گشته کسلان
  • اي در کنف تو عالم ايمن
    از حيف زمان و صرف دوران
  • کرخ کلوخ در سقايه جي دان
    دجله نم قربه سقاي صفاهان
  • چون به سر کوه قاف نقطه «فا» دان
    خطه بغداد در ازاي صفاهان
  • در سنه ثانون الف به حضرت موصل
    راندم ثانون الف سزاي صفاهان
  • بر سر اين حکم نامه مهر نبندد
    پير ششم چرخ در قضاي صفاهان
  • کرد لبم گوش روزگار پر از در
    ناشده چشم من آشناي صفاهان
  • سيب صفاهان الف فزود در اول
    تا خورم آسيب جان گزاي صفاهان
  • نسبت خاقان به من کند چو گه فخر
    در نگرد دانش آزماي صفاهان
  • تا سلسله ايوان بگسست مدائن را
    در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پيچان
  • اين است همان ايوان کز نقش رخ مردم
    خاک در او بودي ديوار نگارستان
  • اي بس پشه پيل افکن کافکند به شه پيلي
    شطرنجي تقديرش در ماتگه حرمان
  • مست است زمين زيرا خورده است بجاي مي
    در کاس سر هرمز خون دل نوشروان
  • خاقاني ازين درگه دريوزه عبرت کن
    تا از در تو زين پس دريوزه کند خاقان
  • امروز گر از سلطان رندي طلبد توشه
    فردا ز در رندي توشه طلبد سلطان
  • بنگر که در اين قطعه چه سحر همي راند
    مهتوک مسيحا دل، ديوانه عاقل جان
  • شام مشعبد نمود حقه ماه و به لعب
    مهره زرين مهر کرد نهان در دهان