167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • چون آهوان گيا چرم از صحن هاي دشت
    انديک نگذرم به در ده کياي نان
  • آدم براي گندمي از روضه دور ماند
    من دور ماندم از در همت براي نان
  • گرچه نواي جهان خارج پرده رود
    چون تو در اين مجلسي با همه دم ساختن
  • نتوان در خط دهر خط وفا يافتن
    نتوان بر نقش آب نقش قلم ساختن
  • رخش به هراي زر بردن در پيش ديو
    پس خر افکنده سم مرکب جم ساختن
  • بر در شبهت مدار عقل که ناخوش بود
    بر سر زند مغان بسم رقم ساختن
  • هين که در دل شکست زلزله نفخ صور
    گوش خرد شرط نيست جذر اصم ساختن
  • چون به در مصطفي نايب حسان توئي
    فرض بود نعت او حرز امم ساختن
  • بي دم مردان خطاست در پي مردم شدن
    بي کف جم احمقي است خاتم جم داشتن
  • شاهد دل در خراس رخصت انصاف نيست
    بر ره اوباش طبع قصر ارم داشتن
  • چون به يکي پاره پوست شهر تواني گرفت
    غبن بود در دکان کوره و دم داشتن
  • از در کم کاسگان لاف فزوني زدن
    وز دم لايفلحان گوش نعم داشتن
  • بهر دل والدين بسته شروان شدن
    پيش در اهل بيت ماتم عم داشتن
  • در اين پيروزه طشت از خون چشمم
    همه آفاق شد بيجاده معدن
  • من اندر رنج و دونان بر سر گنج
    مگس در گلشن و عنقا به گلخن
  • عجب ترسانم از هر ماده طبعي
    اگرچه مبدع فحلم در اين فن
  • نه نظم من به بيت کس مزور
    نه عقد من به در کس مزين
  • اگر ناهيد در عشرتگه چرخ
    سرايد شعر من بر ساز ارغن
  • لقبشان در مصادر کرده مفعول
    دو استاد اين ز تبريز آن ز زوزن
  • مرا در پارسي فحشي که گويند
    به ترکي چرخشان گويد که سن سن
  • دست آهنگر مرا در ما ضحاکي کشيد
    گنج افريدون چه سود اندر دل داناي من
  • سامري سيرم نه موسي سيرت ار تا زنده ام
    در سم گوساله آلايد يد بيضاي من
  • نافه مشکم که گر بندم کني در صدحصار
    سوي جان پرواز جويد طيب جان افزاي من
  • چون گل رعناست شخصم کز پي کشتن زيد
    در شهيدي شاهدي دارد گل رعناي من
  • چند بيغاره که در بيغوله عاري شدي
    اي پي غولان گرفته دوري از صحراي من