167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • قحط وفاست در بنه آخر الزمان
    هان اي حکيم پرده عزلت بساز هان
  • در دم سپيد مهره وحدت به گوش دل
    خيز از سياه خانه وحشت به پاي جان
  • سوداي اين سواد مکن بيش در دماغ
    تکليف اين کثيف منه بيش بر روان
  • چشم بهي مدار که در چشم روزگار
    آن ناخنه که بود بدل شد به استخوان
  • کآن خوش ترين نواله که از دست او خوري
    لوزينه اي است خرده الماس در ميان
  • تا بر در تو مرکب فقر است ايمني
    کاحداث را سوي تو جنيبت شود روان
  • هم جنس در عدم طلب اينجا مجوي از آنک
    نيلوفر از سراب نداده است کس نشان
  • پرواز در هواي هويت کن از خرد
    بر تله هوا چه پري از تل هوان
  • بنمود صبح صادق دين محمدي
    هين در ثناش باش چو خورشيد صد زبان
  • آنجا که دم گشاد سرافيل دعوتش
    جان باز يافت پير سرانديب در زمان
  • در دين شفاي علت عامل براي حق
    زي حق شفيع زلت آدم پي جنان
  • او سرو جويبار الهي و نفس او
    چون سرو در طريقت هم پير و هم جوان
  • بر بام سدره تا در ادني فکنده رخت
    روح القدس دليلش و معراج نردبان
  • خاقاني از زمانه به فضل تو در گريخت
    او را امان ده از خطر آخر الزمان
  • کآن باز را که قله عرش است جاي او
    در دود هنگ خاک خطا باشد آشيان
  • از حادثات در صف آن صوفيان گريز
    کز بود غمگنند و ز نابود شادمان
  • فقر سياه پوش چو دندان فرو برد
    جاه سپيد کار کند خاک در دهان
  • اهل عراق در عرق اند از حديث تو
    شروان به نام توست شرف وان و خيروان
  • خون جگر خورم نخورم نان ناکسان
    در خون جان شوم نشوم آشناي نان
  • در جرم ماه و قرصه خورشيد ننگرم
    هرگه که ديدها شودم رهنماي نان
  • از چشم زيبق آرم و در گوش ريزمش
    تا نشنوم ز سفره دو نان صلاي نان
  • گفتم به ترک نان سپيد سيه دلان
    هل تا فناي جان بودم در فناي نان
  • آن را دهند گرده که او گرد گو دويد
    من کيمياي جان ندهم در بهاي نان
  • چون آب آسيا سر من در نشيب باد
    گر پيش کس دهان شودم آسياي نان
  • از قوت در نمانم گو نان مباش از آنک
    قوتي است معده حکما را وراي نان