نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
فنا شد تا بيان اندر فنا يافت
همه اسرارها
در
خود بقا يافت
فنا شد تا عيانش ذات آمد
حقيقت
در
عيان ايات آمد
همه اندر يکي يکي نمودار
همه عين يکي
در
عين پرگار
همه اندر يکي يکي اسرار رفته
همه
در
ديد کلي يار رفته
حقيقت هر چهار اينجا فنا بود
در
آن عين فنا ديد بقا بود
حقيقت چيست سالک اندر اينراه
که
در
خود بيند اينجاگاه او شاه
حقيقت جملگي
در
تک و تابند
که تا اين سر باخر باز يابند
حقيقت جملگي
در
گفت و گويند
که تا اين سر باخر باز جويند
حقيقت جملگي
در
ديد ديدند
ولي اين سر بکلي مر نديدند
سخن اندر حقيقت کل عيانست
که
در
هر بيت صد راز نهانست
سخن اندر حقيقت رفت
در
بت
ز صورت تا يکي بيني تو لابت
سخن اندر حقيقت رفت اعيان
که تا يکي شوي
در
عين جانان
سخن اندر يکي گفتست منصور
از آن جاويد شد
در
عشق مشهور
سخن اندر يکي گفت و نهان شد
در
آن عين نهاني جان جان شد
سخن اندر گفت او ابر دار
که
در
يکي خدا بودش خبردار
سخن او گفت
در
سر اناالحق
حقيقت او خبر دار است از حق
سخن از ديد حق گفتست بيشک
که او ديدست
در
خود بيشکي يک
سخن گفت و نشانش بي نشان شد
از آن
در
بي نشاني کل عيان شد
در
اين سر بت پرست آمد ز اول
باخر کرد بت اينجا مبدل
بت خود را بسوزانيد
در
نار
که تا صورت نمايد عين پرگار
بت خود اندر آخر او فنا کرد
حقيقت
در
فنا بت را بقا کرد
حقيقت بت پرستي را برانداخت
از آن اين بت
در
اينجا گه برانداخت
که سري بو بهر عاشقان را
که
در
بازند مهر جسم و جان را
کجا باشي تو چون او
در
حقيقت
که از جان دوست ميداري طبيعت
کجا چون او تواني خويش
در
باخت
که همچون او کسي اين راز بشناخت
حقيقت تا چه و چونست
در
دل
نگردد مر ترا مقصود حاصل
حقيقت تا چه و چونست
در
جان
نخواهي ديد اينجا روي جانان
حقيقت تا چه و چونست
در
راز
ثواب آن نيندازد ز تو باز
وليکن زين معاني هر نفس من
که
در
تکرار گردانمت روشن
در
اين سر من يقين هستم خبردار
که ميخواهم که چون منصور
کشد معشوقم اينجا
در
بر خلق
که سوزانم يقين زنار با دلق
حقيقت بت پرست لا ابالم
که ميدانم که
در
عين وصالم
حقيقت بت پرست
در
جهان من
دو روزي کاندر اين منزل عيان من
حقيقت
در
بت و زنار باشم
ز زهد و زرق من بيزار باشم
حقيقت پير ما ترساي عشقست
در
اين سر فتنه غوغاي عشقست
حقيقت پير ما ترساي دير است
در
اين منزل که اينجا عين سير است
حقيقت عين جانان بت پرستست
ز عشق بت عيان
در
بت نشستست
حقيقت دوست ميدارد بت اينجا
که
در
بت ميکند او شور و غوغا
حقيقت دوست ميدارد بت از دل
که
در
بت يافت او مقصود حاصل
حقيقت دوست ميدارد بت از جان
در
او بت روي بنمودست اعيان
حقيقت دوست ميدارد بت از حقيقت
که
در
بت مينمايد او شريعت
حقيقت دوست دارد بت
در
اينجا
که اندر شرع دارد او مصفا
حقيقت دوست دارد بت که
در
راز
بت خود سجده اينجا کرد او باز
چو شاه بت پرستان جهانست
حقيقت سجده اش
در
بت از آنست
که بت را يافت اينجا گاه بيچون
حقيقت
در
نمود اينجايگه چون
حقيقت سجده
در
پيش خداوند
از آن کردند کين بت بود پيوند
بدين بت ميتوان معشوق ديدن
که اينجا
در
وصال او رسيدن
از اين بت سالکان راز پرداز
حقيقت راه کل کردند
در
باز
از اين بت هر که اعيان ديد ناگاه
در
اينجا گاه بيشک او رخ شاه
در
اين بت ديد اينجا سجده آورد
درون او مصفا ديد از فرد
صفحه قبل
1
...
2070
2071
2072
2073
2074
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن