167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • به آهي بسوزم جهان را ز غيرت
    که در حضرت پادشا مي گريزم
  • مرا دان بر از هفت و نه متکائي
    که در ظل آن متکا مي گريزم
  • نه عيسي صفت زين خرابات ظلمت
    در ايوان شمس الضحي مي گريزم
  • نه ادريس وارم به زندان خوفي
    که در هشت باغ رجا مي گريزم
  • صباح و مسا نيست در راه وحدت
    منم کز صباح و مسا مي گريزم
  • صبح آينه اي شود که در وي
    نقش دل آسمان ببينم
  • بر هر مژه در چو اشک داود
    برکرده به ريسمان ببينم
  • مي جويم داد و نيست ممکن
    کاين نادره در جهان ببينم
  • صورت نکنم که صورت داد
    در گوهر انس و جان ببينم
  • در صد غم تازه تر گريزم
    گر يک غم جان ستان ببينم
  • من خود نکنم طمع که شش يار
    در شش سوي هفت خوان ببينم
  • مه ز آن به اسد رسد به هر ماه
    تا در دم شير نان ببينم
  • بختي که سياه داشت در زين
    خنگيش به زير ران ببينم
  • اين تازه سخن که کردم ابداع
    در روي زمين روان ببينم
  • در يک سر ناخن از دو دستش
    صد شير نر ژيان ببينم
  • گر بر سر چرخ شد حسودش
    هم در بن خاکدان ببينم
  • از راي تو صيقل فلک را
    هفت آينه در دکان ببينم
  • صور و عکه در امان امرت
    چون ارمن و نخجوان ببينم
  • در شان تو بينم آيت فتح
    کاسباب نزول و شان ببينم
  • آن سه دختر و آن سه خواهر پنج وقت
    در پرستاري به يک جا ديده ام
  • هفت خاتون را در اين خرگاه سبز
    داه اين درگاه والا ديده ام
  • در کف بخت بلندش ز اختران
    هفت دستنبوي زيبا ديده ام
  • مصر و بغداد است شروان تا در او
    هم زبيده هم زليخا ديده ام
  • از سر زهد و صفا در شخص او
    هم خديجه هم حميرا ديده ام
  • هر که در من ديد چشمش خيره ماند
    ز آنکه من نور تجلي ديده ام