نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
مقام تست اينجا کن قراري
يقين
در
جزو خود ميکن نظاري
مقام تست اينجا باش شادان
در
اينجا ياب هم پيدا و پنهان
مقام تست اين صورت ز اسرار
در
اينجا گه شوي از دل خبردار
در
اين صورت رو شو تا تو باشي
پس آنگاهي بما يکتا بباشي
در
اين صورت ابا تو راز گويم
حقيقت سرژ خود را باز گويم
در
اين صورت کنم روشن ترا راز
ببيني تو بما انجام و آغاز
در
اين آيينه ما کن نظر تو
که خواهي يافتن از ما خبر تو
شکست بردار وين پرده مينديش
نظر ميکن
در
اينجا گاه از خويش
درون پرده بنگر راز ما را
همي درون
در
يقين آغاز ما را
من ايدل دادم آدم را حقيقت
شدم
در
جسم او سوي طبيعت
يکي نوري
در
آن موجود ديدم
که آن نور از حقيقت بود ديدم
حقيقت نور ذات ايدل يقين هان
که
در
آدم رهش از من نهان بود
تو
در
اينجا بدي ايدل يقين هان
درون آدم اينجا آرميدم
شدي بيدار از من
در
سوي نور
بمن نزديک گشتي اي ز دل دور
چو از حضرت
در
اينجا ديده ام تو
ز ذرات جهان بگزيده ام تو
ترا بگزيده ام
در
کل دنيا
ترا ديدم عيان سر هويدا
نظر
در
هر دو دارد تا بداني
حقيقت آن نظر از لا مکاني
چو من گفتم
در
اين اسرار رازت
بهر نوعي بخواهم گفت بازت
تو ايندم سالکي
در
پرده مانده
ابا صورت کنون افسرده مانده
توايندم سالکي و راز ديده
جمال من
در
اينجا باز ديده
تو ايندم سالکي
در
راه جانان
نه کلي همي آگاه جانان
تو ايندم سالکي
در
پرده راز
نديدستي حقيقت سر کل باز
توئي سالک کنون با من سفر کن
ز بود من کنون
در
من سفر کن
توئي سالک حقيقت اصل يابي
ز من
در
عاقبت تو وصل يابي
چو خورشيدش همي روشن بود دل
شود مقصود او
در
عشق حاصل
حقيقت قصه جان بس عزيز است
يقين
در
وي همي بسيار چيز است
سخن از جان و دل عطار بشنفت
در
اينجا عاقبت با سالکان گفت
سخن از جان و دل نهادم
حقيقت
در
بر بيچون نهادم
سخن جان گويد و دل بشنود باز
در
اين گفتار بيچون بگرود باز
همه جانست و دل اندر بديدار
در
آخر جان شده از دل خبردار
ز جان هر کو خبر دار است اينجا
چو دل
در
راز بيدار است اينجا
بسي جان دادگان
در
دل رسيدند
کمال جان جانان مي نديدند
طلب کردند اول دل
در
اينجا
که تا يابند راز مشکل اينجا
چو اندر قربت دل راه بردند
ز دل
در
جان رهي ناگاه بردند
ز دل
در
جان نظر کردند آخر
که جان پنهان شد و دل گشت ظاهر
قل الروحست از ديدار بيچون
نموده روي
در
دل بيچه و چون
قل الروح ار
در
اين جا باز بيني
حقيقت جان تو هر راز بيني
قل الروح ار بيابي
در
درونت
حقيقت او کند مر رهنمونت
قل الروح ار بيابي
در
جهان تو
يکي گرداندت اندر مکان تو
حقيقت پرده او جسم آمد
خدا بود و
در
اينجا اسم آمد
در
اين بيت ار تواني راه بردن
رهي زينجا بسوي شاه بردن
توان دانست تايکي شود ديد
حقيقت جسم و جان
در
سر توحيد
سخن قانون عقل آمد
در
اينراه
چنين پرداخت اينجا بيشکي شاه
ترا عيسي جان بايد
در
نظر داشت
که او اينجا و آنجا را خبر داشت
دمادم گوش کن
در
عيسي جان
که خواهد کردن او را ذات و برهان
ز عيسي بشنوي اسرار آن ديد
که
در
جام حقيقت جان جان ديد
در
اينجا عين جان باز ماندست
که اندر شوق صاحب راز ماندست
يقين
در
چار طبع خود تو بنگر
که چارم آسمانست و دو منگر
در
آن منزل که او آگاه او شد
که مکشوفست او را حضرت شاه
در
آنمنزل که او آگاه او شد
که اينجا ديد بيشک سر قربت
صفحه قبل
1
...
2066
2067
2068
2069
2070
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن