167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • خانه دار فضل و روي خانداني بوده ام
    پشت در غربت کنون بر خاندان آورده ام
  • نوبر چرخ کهن نيست بجز جام مي
    حامله اي ز آب خشک آتش تر در شکم
  • تا همه بر فال عيد جان فلک فعل را
    داغ سگي برنهم بر در کهف الامم
  • در طلبت کار من خام شد از دست هجر
    چون سگ پاسوخته دربدرم لاجرم
  • گرنه شب از عين عيد ساخت طلسمي بخم
    عين منعل چراست در خط مغرب رقم
  • بابليان عيد را نعل در آتش نهند
    کز حد بابل رسيد عيد و مه نو بهم
  • بر زه سيمين ماه گوي زرند اختران
    بسته در آن گوي و زه جيب قباي ظلم
  • ملک خراسان توراست در کف اغيار غصب
    موسي ملکت تويي گرگ شبان غنم
  • ملک خراسان به تيغ باز ستاني ز غز
    پس چه کني در نيام گنج ظفر مکتتم
  • درگه ميران غز درشکني نيم روز
    چون در افراسياب نيم شبان روستم
  • گرد نشابور و بلخ رزمگهت را خيول
    بر در مرو و رهري بارگهت را خيم
  • بوس و دعا کعبه را بر در و دستت چنانک
    موضع بوسه حجر جاي دعا ملتزم
  • در خاطر او ز آتش و آب
    عشق تو سپه کشد دمادم
  • اي شحنه شش جهات عالم
    در چار دري و هفت طارم
  • در بوته خاک سازي اکسير
    آتش ز اثير و ز آسمان دم
  • تف علم تو در دم صبح
    بر بيرق شام سوخت پرچم
  • در نام نگه مکن که فرق است
    از زاده عوف و پور ملجم
  • در وصف تو کي رسم به خاطر
    بر عرش که بر شود به سلم؟
  • در حال به گوش هوش من گفت
    وصف تو که با ضمير شد ضم
  • خاقاني غريبم، در تنگناي شروان
    دارم هزار انده و انده بري ندارم
  • خاقانيم به جان بند در ششدر فراقت
    مهره کجا نهم که گشاد دري ندارم
  • لافد زمانه ز اقليم در دودمان رفعت
    کز ملت مسيحا خود قيصري ندارم
  • بطريق ديد رويش گفتا که در همه روم
    از قيصران چنان تو دين گستري ندارم
  • نسطور ديد آيت مسطور در دل او
    گفت از حواريان چو تو حق پروري ندارم
  • ملکاي اين سياست فرمانش ديد گفتا
    در قبضه مسيح چو تو خنجري ندارم