167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

جوهر الذات عطار

  • ز شاگردان نظر کن نور مه تو
    که تا ببيني در اينجا نور شه تو
  • ز شاگردان نظر کن در قلم باز
    قلم زن هر چه ميخواهي رقم باز
  • ز شاگردان نظر کن سوي بالا
    نظر کن بعد از آن در ديد الا
  • ز شاگردان نظر کن نور پاکت
    که اسرافيل در تو ميدمد صور
  • همه در پيش تست و تو نداني
    ز من اکنون همه سرباز داني
  • کنونت ميکنم واصل ز ديدار
    دلا اکنون قلم در سر نگهدار
  • نيم جان با تو ميگويم کنون راز
    که بستم در تو مر اين پرده را باز
  • از آن حضرت بسوي تو رسيده
    جمال خويشتن در تو بديده
  • همه در خويش ميکن سير ايدل
    که مقصود تو اينجا هست حاصل
  • از اين پرده که در گرد تو بستست
    بسي ذرات اينجا از تو مستست
  • توئي آيينه افلاک و انجم
    همه در تست اينجا گه دلا گم
  • کنون راهت نمودم تا بداني
    دگر در ذره ها حيران بماني
  • از آن عزت سوي تو آمده باز
    در آخر پيش بر کردند جانباز
  • در اين پرده تواني يافت ديدار
    که ايشانند اندر پرده اسرار
  • در اين پرده نمايم رازها من
    دهم زين پرده هم آوازها من
  • در اين پرده هزاران پرده دارم
    ترا هم پرده و هم پرده دارم
  • در اين پرده بسي کردم تماشا
    که بنمودم عيان اينجايگه لا
  • در اين پرده که مي بيني مبين پيش
    چو من داري حقيقت بيشکي خويش
  • منم جان از نمودار تجلي
    که با تو همدمم در عين دنبي
  • منم جان و همه در من بديدند
    ز من گويند هم از من شنيدند
  • منم جان نفخه ذات و بدان تو
    بجز من در دو عالم مي ندان تو
  • منم جان در همه آفاق گشته
    بدبد تو چنين مشتاق گشته
  • منم بر تو شده عاشق در اينجا
    ز بهر تست ايدل شور و غوغا
  • منم عاشق توئي معشوق بيچون
    منم با تو نهان در هفت گردون
  • دو عالم در تو بنهاد است درياب
    يقين ايدل دمادم هم خبر ياب
  • دو عالم شد طفيلت در حقيقت
    از آن بنموده ام ديدار ديدت
  • دو عالم در تو موجودست تحقيق
    تو ياري مر جمال يار توفيق
  • حقيقت اصل ما از کردگارست
    که ما را در درون پروردگارست
  • دو روزي کاندر اينمنزل مقيمم
    در اين پرده ابا هم ما نديميم
  • دو روزي کاندر اينمنزلگه نهانيم
    ز ديد ذات بيچون در عيانيم
  • در اينمنزل منم تو تو مني من
    من و تو هر دو از ديدار روشن
  • در اينمنزل وصال يار داريم
    دو روزي کاندر اين ده کار داريم
  • در اينمنزل وصال جان جانهاست
    حقيقت بر من و تو هر دو پيداست
  • دو همرازيم از آن حضرت در اينجا
    رسيده باز ديده جاي مولاي
  • کسي اينجا از آن حضرت نديدست
    همه جانها در اينجا ناپديدست
  • در اين دنيا که مائيم اينزمان دوست
    يقين دانيم کاينجاگه همه اوست
  • من و تو اينزمان در حضرت يار
    رسيدستيم اندر قربت يار
  • من و تو هر دو در اصليم تحقيق
    بيا تا هر دو زان يابيم توفيق
  • اگر چه من که جانم در بر تو
    حقيقت هستم ايدل رهبر تو
  • بگشتم در همه کون و مکان باز
    نظر کردم عيان انجام و آغاز
  • همه کون و مکانم زير پايست
    مرا در لامکان پيوسته جايست
  • مکان و لا مکانم هست روشن
    که باشيم دائما در هفت گلشن
  • حقيقت جسم بسيارست و هر يک
    در او ام جمله جانهاي بيشک
  • تو ره ديدي نشانش کرده بودي
    حقيقت منزل و در پرده بودي
  • نه جانت بود ني اسم حقيقت
    درون پرده ديدي در طبيعت
  • ترا اين چار طبع اينجا بناچار
    در اينجا کرده بودندت گرفتار
  • نميدانستي اينجاگه چپ از راست
    بدين تاريکنا بودي تو در خواست
  • نه ره مي بيني اندر چه فتاده
    در اين دام بلا ناگه فتاده
  • همي فرمان از آن حضرت در آمد
    مرا از لامکان اين مژده آمد
  • کنون شو اينزمان در سوي صورت
    کز اين صورت بيابي تو حضورت