167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • شاها طبيب عدلي و بيمار ظلم گيتي
    تسکين علتش را ترياق عدل در خور
  • آخر نه بر سکندر شد تخته پوش عالم
    بي بار ماند تختش در تخت بار ششتر
  • شاها به دولت تو صافي است خاطر من
    چون خاطر ارسطو در خدمت سکندر
  • دانم که سايه حق، داند که مي ندارد
    در آفتاب گردش گيتي چو من سخنور
  • اي در زمين ملت معمار کشور دين
    بادي چو بيت معمور اندر فلک معمر
  • نقش سر زلف او رست مرا در بصر
    زآن که بهم درخوردعنبر و دريا کنار
  • ز آتش روز ارغوان در خوي خونين نشست
    باد که آن ديد ساخت مروحه دست چنار
  • در کف بحر کفت غرقه شود هفت بحر
    آنک جيحون گواست شرح دهد با بحار
  • فرق تو را در خورد افسر سلطانيت
    گر چه بدين مرتبت غير تو شد کام کار
  • صورت مردان طلب کز در ميدان بود
    نقش بر ايوان چه سود رستم و اسفنديار
  • در تب ربع اوفتد سبع شداد از نهيب
    تخت محاسب شود قبه چرخ از غبار
  • کرکس و شير فلک طعمه خوران در مصاف
    ماهي و گاو زمين لرزه کنان زير بار
  • اي ملک راستين بر سر تو سايبان
    وي فلک المستقيم از در تو مستعار
  • در کنف صدر توست رخت فضايل مقيم
    با شرف قدر توست بخت افاضل به کار
  • در روش مدح تو خاطر خاقاني است
    موي معاني شکاف روي معالي نگار
  • روز بقاي تو باد در افق بامداد
    رسته ز عين الکمال، دور ز نصف النهار
  • در سفال خم آتشي است که هست
    عقل حراق او و روح شرار
  • در کف از جام خنگ بت بنگر
    بر رخ از باده سرخ بت بنگار
  • بار مشک است و زعفران در جام
    پس خط جام چون خط طيار
  • هفت پرده است و زانيات در او
    همچو دار القمامه بئس الدار
  • آز در دل کني شود آتش
    سرکه بر مس نهي شود زنگار
  • در عروسي گل عجب نبود
    گر به حنا کنند دست چنار
  • ور تو خواهي در اجري امسال
    آوري خط محو کرده پار
  • من ز بي کاري ارچه در کارم
    به سلاح تو مي کنم پيکار
  • سر نيزه زد آسمان در خاک
    که تويي آفتاب نيزه گذار