نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
منطق الطير عطار
شب مخسب و روز
در
هم مي مخور
اين طلب
در
تو پديد آيد مگر
پاسباني کن بسي
در
کوي دل
زانک دزدانند
در
پهلوي دل
گر ز ماهي
در
عدم شد تا به ماه
پاي مور لنگ شد
در
قعر چاه
با سگي
در
دست
در
بازار شد
قرب سالي از پي اين کار شد
گر بگويم بيش ازين
در
ره بسي
جمله
در
خوابيد، کو رهبر کسي
گر من افتادم
در
آن آب روان
از چه افکندي تو خود را
در
ميان
ني کنم خدمت نه
در
سر آيمش
کيستم تا
در
برابر آيمش
سايه اي کو گم شود
در
آفتاب
زو کي آيد خدمتي
در
هيچ باب
هست ايازت سايه اي
در
کوي تو
گم شده
در
آفتاب روي تو
خسروي کافاق
در
فرمانش بود
دختري چون ماه
در
ايوانش بود
در
بسيط عالمش همتا نبود
مثل او
در
حسن سر غوغا نبود
صد هزاران خلق
در
بازار و کوي
خيره ماندندي
در
آن خورشيد روي
داروي بي هوشيش
در
مي فکند
لاجرم بي خويشيش
در
وي فکند
بود آن شب مي ميان جمع
در
همچو خورشيدي به نور شمع
در
در
ميان آن همه خوشي و کام
گم شده
در
چهره دختر غلام
دخترش
در
حال جام مي بداد
نقل مي را بوسه اي
در
پي بداد
چشم او
در
چهره جانان بماند
در
رخ دختر همي حيران بماند
هر که او
در
وادي حيرت فتاد
هر نفس
در
بي عدد حسرت فتاد
گر پليدي گم شود
در
بحر کل
در
صفات خود فروماند بذل
هرک چون مويي شود
در
کوي او
بي شک او مويي شود
در
موي او
شد يکي ديگر گذشت از نور
در
خويش را بر شمع زد از دور
در
گر بود مويي اضافت
در
ميان
هست صد عالم مسافت
در
ميان
سالها رفتند
در
شيب و فراز
صرف شد
در
راهشان عمري دراز
باز بعضي
در
بيابان خشک لب
تشنه
در
گرما بمردند از تعب
محو ما گرديد
در
صد عز و ناز
تا به ما
در
خويش را يابيد باز
تا تو هستي
در
وجود و
در
عدم
کي تواني زد درين منزل قدم
تا نيابي
در
فنا کم کاستي
در
بقا هرگز نبيني راستي
در
نشيني با گدايي
در
نهان
از تو پردازم همين ساعت مکان
در
ربودند آن پسر را زار و خوار
تا
در
آويزند سر مستش ز دار
جامه نيلي کرد و
در
برخود ببست
در
ميان خون و خاکستر نشست
عاقبت پيک عنايت
در
رسيد
شکر ما بعد شکايت
در
رسيد
شاه
در
خاک و پسر
در
خون فتاد
کس چه داند کين عجايب چون فتاد
هرچ گويم بعد ازين ناگفتنيست
در
چو
در
قعرست هم ناسفتنيست
هرک نام آن برد
در
راه عشق
نيست
در
ديوان دين آگاه عشق
تو فنا شو تا همه مرغان راه
ره دهندت
در
بقا
در
پيشگاه
مانده ام
در
چاه زندان پاي بست
در
چنين چاهم که گيرد جز تو دست
چون نظام الملک
در
نزع اوفتاد
گفت الهي مي روم
در
دست باد
تذکرة الاوليا عطار
... گفت: «شکر کردن
در
موضع استغفار گناه بود و استغفار
در
موضع شکر ...
اسرار نامه عطار
فروشد عقل ها
در
قطره آب
همه
در
قطره اي گشتند غرقاب
دو عالم جمله
در
گفتار ماندند
همه
در
پرده پندار ماندند
بسان حلقه سر مي زن برين
در
که کم نايد برين
در
از چنين سر
تو
در
انگشت خود تسبيح گردان
که تسبيح است
در
انگشت مردان
بمانده بي تو اسماعيل
در
سوک
که تا
در
راه تو قربان شود بوک
چو رب العزه
در
اسرار آمد
پيمبر نيز
در
گفتار آمد
در
اوسط نايب خاص نخستين
پيمبر را نيابت کرده
در
دين
تو گنجي ليک
در
بند طلسمي
تو جاني
در
زندان جسمي
به پرواز معاني باز کن پر
سراي هفت
در
را باز کن
در
نخستين
در
جهان قدس بخرام
وزان پس
در
جهان انس نه گام
زمين و آسمان را
در
گشادند
در
ايثار جانها بر گشادند
کمال هر يک اقطاعيست
در
خور
کزان اقطاع ننهد پاي بر
در
صفحه قبل
1
...
204
205
206
207
208
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن