167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان رودکي

  • اخترانند آسمانشان جايگاه
    هفت تابنده دوان در دو و داه
  • ديوان رهي معيري

  • در کف توست ناوک خون ريز
    قسمت ماست ديده خونبار
  • ما از نگاهت، مستيم ورنه
    کيفيتي نيست، در هر شرابي
  • در ميان اشک نوميدي، رهي
    خندم از اميدواريهاي دل
  • در نهادم سياهکاري نيست
    پرتوافشان سپيده را مانم
  • استاد عشقم، بنشين و برخوان
    درس محبت، در مکتب من
  • چشم جادويش، آسماني رنگ
    با اسيران، چو آسمان در جنگ
  • جوانانت که در بازار هستي
    خريداران معشوق اند و مستي
  • هنوزت بازواني آهنين است
    هنوزت دست حق در آستين است
  • الهي در کمند زن نيفتي
    وگر افتي، بروز من نيفتي
  • منه در محفل عشرت، چراغي
    کزو پروانه اي گيرد سراغي
  • چنين خواندم زماني در کتابي
    ز گفتار حکيم نکته يابي:
  • چشم فروبسته اگر واکني
    در تو بود، هرچه تمنا کني
  • بدلجوئيم، در کنار آمدي
    زمستان غم را، بهار آمدي
  • گوهر مهر، در خزينه توست
    موج دريا، درون سينه توست
  • دردمندانه در برابر جمع
    گريه و خنده ميکني چون شمع
  • چشمه مسکين، نه گهرپرور است
    گوهر ناياب، بدريا در است
  • شاه خراسان را، دربان منم
    خاک در شاه خراسان منم
  • غمي، در سايه جانان نداري
    وگر جانان نداري، جان نداري
  • آزمودم همه طبيبان را
    در شفاخانه هاي بهداري
  • آن شنيدستم که در ميدان «کورس »
    بانوان چابک سواري ميکنند
  • در لطافت بهار حسنم گفت
    وز جلالت قرين مهرم ساخت
  • کجايي؟ کز نواي آتشينم
    دلت در سينه گردد آتش انگيز
  • ما از نگاهت، مستيم، ورنه
    کيفيتي نيست، در هر شرابي
  • بنشين چو گل در کنارم
    تا بشکفد گل ز خارم
  • تا چون غبار کوي او
    در کوي جان منزل کنم
  • من نخل سرکش نيستم
    تا خانه در ساحل کنم
  • چون باد سحرگاهم
    در بي سر و ساماني
  • او شمع و من در عشق
    پروانه ام پروانه
  • در سينه دارم چو گل
    آتشي بهر آتشين روئي
  • ستاره در حيرت ز چشم بيدارم
    که بي رخ يارم
  • جز شب کيست؟
    در عشق تو، گواه من
  • جانا گرچه بردي از يادم
    جان در کوي عاشقي دادم
  • ز ما اي گل چه ديدي؟
    که دامن در کشيدي
  • نديدم جز خواري
    ولي در عشقت از جهان بريدم
  • چو ديدم خويت را
    چرا در کويت آشيان گرفتم
  • دور از آغوش يارم
    بود اشک غم در کنارم
  • که يارب دمي در کنارم
    گل من چرا نيست؟
  • همه شب در انتظارم
    به رهت ستاره بارم
  • در آتشم، واي، واي
    چه ميکشم واي، واي
  • در صبح اميد ما، تويي تو
    افسونگر دلها، تويي تو
  • دريغ و درد از عمرم
    که در وفايت شد طي
  • جز ناله دل نبود
    در عشقت حاصل من
  • ديوان سعدي

  • قصه دردم همه عالم گرفت
    در که نگيرد نفس آشنا
  • سرمست درآمد از خرابات
    با عقل خراب در مناجات
  • آفرين بر زبان شيرينت
    کاين همه شور در جهان انداخت
  • نه چنان در کمند پيچيدي
    که مخلص شود گرفتارت
  • فراق افتد ميان دوستداران
    زيان و سود باشد در تجارت
  • اي سرو بلند بوستاني
    در پيش درخت قامتت پست
  • هر آدميي که مهر مهرت
    در وي نگرفت سنگ خاراست
  • هر کو نکند به صورتت ميل
    در صورت آدمي دوابست
  • درياب دمي که مي تواني
    بشتاب که عمر در شتابست
  • چون روي تو صورتي نديدم
    در شهر که مبطل صلاتست
  • چون تشنه بسوخت در بيابان
    چه فايده گر جهان فراتست
  • ما پراکندگان مجموعيم
    يار ما غايبست و در نظرست
  • خون جگرم ز فرقت تو
    از ديده روانه در کنارست
  • قاصد مگر آهوي ختن بود
    کش نافه مشک در ميانست
  • سليمانست گويي در عماري
    که بر باد صبا تختش روانست
  • مرد اگر شير در کمند آرد
    چون کمندش گرفت مسکينست
  • دانند جهانيان که در عشق
    انديشه عقل معتبر نيست
  • دست در خون عاشقان داري
    حاجت تيغ برکشيدن نيست
  • در باغ بهشت بگشودند
    باد گويي کليد رضوان داشت
  • شب تو روز ديگران باشد
    کآفتابست در شبستانت
  • بلبلانيم يک نفس بگذار
    تا بناليم در گلستانت
  • سعديا زنده عارفي باشي
    گر برآيد در اين طلب جانت
  • گر واسطه سخن نبودي
    در وهم نيامدي دهانت
  • دشمنان در مخالفت گرمند
    و آتش ما بدين نگردد سرد
  • بيچاره کسي که در فراقت
    روزي به نماز ديگر آورد
  • عاشقان کشتگان معشوقند
    هر که زندست در خطر باشد
  • آدمي را که خارکي در پاي
    نرود طرفه جانور باشد
  • تا حال منت خبر نباشد
    در کار منت نظر نباشد
  • ساقيان لاابالي در طواف
    هوش ميخواران مجلس برده اند
  • که پندارم نگار سروبالا
    در اين دم تهنيت گويان درآيد
  • اي به عشق درخت بالايت
    مرغ جان رميده در پرواز
  • گر بگريم چو شمع معذورم
    کس نگويد در آتشم مگداز
  • محتسب در قفاي رندانست
    غافل از صوفيان شاهدباز
  • ندانستي که ضدان در کمينند
    نکو کردي علي رغم بدآموز
  • نيکخواها در آتشم بگذار
    وين نصيحت مکن که بگذارش
  • ور چنين حور در بهشت آيد
    همه خادم شوند غلمانش
  • ساربانا جمال کعبه کجاست
    که بمرديم در بيابانش
  • نرود هوشمند در آبي
    تا نبيند نخست پايانش
  • بي کار بود که در بهاران
    گويند به عندليب مخروش
  • در ازل رفتست ما را دوستي
    لا تخونوني فعهدي ماانصرم
  • گر آوازم دهي من خفته در گور
    برآسايد روان دردمندم
  • در حلقه کارزارم انداخت
    آن نيزه که حلقه مي ربودم
  • مانند تو آدمي در آفاق
    ممکن نبود پري نديدم
  • وين بوالعجبي و چشم بندي
    در صنعت سامري نديدم
  • لعلي چو لب شکرفشانت
    در کلبه جوهري نديدم
  • چون در دورسته دهانت
    نظم سخن دري نديدم
  • اي باد بهار عنبرين بوي
    در پاي لطافت تو ميرم
  • وز غايت تشنگي که بردم
    در حلق نمي رود زلالم
  • گر دست دهد هزار جانم
    در پاي مبارکت فشانم
  • نمي دانستم از بخت همايون
    که سيمرغي فتد در آشيانم
  • بلبل بوستان حسن توام
    چون نيفتد سخن در افواهم
  • اي کودک خوبروي حيران
    در وصف شمايلت سخندان
  • ترسم که به عاقبت بماند
    در چشم سکندر آب حيوان
  • برخيز که مي رود زمستان
    بگشاي در سراي بستان
  • نارنج و بنفشه بر طبق نه
    منقل بگذار در شبستان
  • خاموشي بلبلان مشتاق
    در موسم گل ندارد امکان
  • آواز دهل نهان نماند
    در زير گليم و عشق پنهان