167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • شب عيد چون درآمد ز در وثاق گفتي
    که ز شرم طلعت او مه عيد برنيايد
  • درگاه اوست قبله و من در نماز شکر
    تکبير بسته ام که دلم حق گزار کرد
  • از بس که گفتم اي ملکه بس بس از کرم
    جمع ملائکه در گوش استوار کرد
  • خاقاني است بر در او زينهاريي
    وين زينهاري از کرمش زينهار کرد
  • چه سود ز آفتاب گريبان سرو را
    کو زر و لعل در بن دامان نثار کرد
  • آن کعبه را کبوتر پرنده در حرم
    کاخر ز بام کعبه نيارد گذار کرد
  • هم پيکر سلامت و هم نقش عافيت
    از ديده نظارگيان در نقاب شد
  • ربع زمين بسان تب ربع برده پير
    از لرزه و هزاهز در اضطراب شد
  • در ترک تاز فتنه ز عکس خيال خون
    کيوان به شکل هندوي اطلس نقاب شد
  • ديدم صف ملائکه چرخ نوحه گر
    چندان که آن خطيب سحر در خطاب شد
  • اي آفتاب حربه زرين مکش که باز
    شمشير سنجري ز قضا در قراب شد
  • وي مشتري ردا بنه از سر که طيلسان
    در گردن محمد يحيي طناب شد
  • خاقانيا وفا مطلب ز اهل عصر از آنک
    در تنگناي دهر وفا تنگياب شد
  • در حبس گاه شروان با درد دل بساز
    کان درد راه توشه يوم الحساب شد
  • گل در ميان کوره بسي درد سر کشيد
    تا بهر دفع دردسر آخر گلاب شد
  • بر قصر عقل نام تو خير الطيور گشت
    در تيه جهل خصم تو شر الدواب شد
  • دست خون است در اين قمره خاکل که منم
    آه اگر ششدره دور قمر بگشاييد
  • دشمنان را که چنين سوخته دارندم حال
    راه بدهيد و به روي همه در بگشاييد
  • آنک آن تازه بهار دل من در دل خاک
    از سحاب مژه خوناب مطر بگشاييد
  • سرو سيمين قلم زن شد و در وصف رخش
    سر زرين قلم غاليه خور بگشاييد
  • سرو چون مهر گيا زير زمين حصن گرفت
    در حصنش به سواران ثغر بگشاييد
  • پدر سوخته در حسرت روي پسر است
    کفن از روي پسر پيش پدر بگشاييد
  • آب هر عشوه که در جيب شما ريزد چرخ
    آسياوار هم از دامن تر بازدهيد
  • بس غريبند در اين کوچه شر، کوچ کنيد
    به مقيمان نو اين کوچه شر بازدهيد
  • در علاجش يد بيضا بنماييد مگر
    کاتش حسن بدان سبز شجر بازدهيد