نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
از آن دم زد اناالحق
در
دمادم
فنا شد بود عطار از نمودار
نظر کرد و زلا کل بي نشان ديد
فنا
در
لا شد و ديدار لا يافت
حقيقت بود حق از حق خبر کرد
ز حق
در
حق حقيقت حق عيان ديد
حقيقت حق عيان عين العيان ديد
ز حق
در
حق چنان موجود آمد
که او را جمله حق مقصود آمد
ز حق
در
حق لقاي جاودان يافت
همه ذرات جز واصل نديد او
زحق حق گفت
در
راز نهاني
همه
در
شرح اسرار و معاني
ز حق حق گفت اينجا سر مطلق
ز حق دم زد
در
اينجا از اناالحق
ز حق حق گفت کل خود ديد توفيق
ز حق
در
حق حق دريافت تحقيق
ز حق حق گفت اينجا راز بيچون
بمعني و بصورت کل رقم زد
چنان
در
حق عيان سر لا شد
که خود ميداند او انجام و آغاز
چنان
در
عين توحيدست گويا
که
در
يکي به بيند جان جان باز
مگو عطار خاموشي گزين تو
در
اين معني بجز يکي مبين تو
عنان را بازکش از سوي اين راز
مگو اين سر دگر با هيچکس باز
عنان را باز کش
در
سوي حضرت
يقين دم
در
دم آدم زني تو
چنان مستغرق عشق يقيني
که جز حق
در
همه چيزي نبيني
چنان مستغرق درياي بودي
که
در
حق جسم و جان اينجا ربودي
چنان مستغرق درياي شوقي
که اندر ذات کل يکتاي ذوقي
چنان ديدي تو با خود
در
يقين باز
عيان ديد از خود جوي جمله
عيان ديد
در
خود بين و تن زن
همي پرداز اسرار و معاني
حقيقت جان
در
اين معني بداند
يقين
در
قربت اين معني بداند
نداند صورت خود اينچنين راز
که موجود است
در
انجام و آغاز
بوقت صورت اين معني بيابد
که ميباشد
در
اينمعني ظاهر
ترا چون نيست باطن اين حقيقت
در
آخر ديدنت معبود باشد
ز صبرت کام دل اينجا برآيد
مراد از صبر
در
آخر برآرد
رهت ميپرس از هر پير اينجا
زنا گاهي رخ فرخ نمايد
طلب کن پير خود
در
اندرون تاز
که با تو پير گويد
در
يقين راز
طلب کن پير تا اينجا بيابي
که افکنده است اندر سير اينجا
ز پير دير مينا
در
حجابي
از آن درمانده
در
ديد حسابي
ز پير دير چشم خويشتن باز
در
اسرارهايم پير کل سفت
جهان پير است اگر دانسته باز
که گرديد است
در
انجام و آغاز
حقيقت سالک از وي با خبر شد
گهي
در
شيب و گاهي بر زبر شد
همي پرسيد راز جمله اشيا
که بود کل کند
در
خويش پيدا
مکان کون ميگرديد سالک
که تا يابد
در
اينجا باز توفيق
گهي سالک بر خورشيد بودي
ابا او گفتي و از وي شنودي
گهي
در
پيش ماه و گاه بر عرش
ابا ايشان
در
اين شرح و بيان شد
گهي با آتش و گه کوه و دريا
گهي
در
جستن حق کرد تلبيس
گهي از آدم و مرگاه از نوح
حقيقت ز انبيا ميديد او راز
گهي
در
شيث پيش پير بودي
درش
در
سوي کل آخر گشودند
باخر پيش احمد يافت تحقيق
درش
در
ديد کل بگشود اينجا
رهش بنمود اول سوي صورت
که
در
صورت بود معني ضرورت
ز حسنش بگذرانيد و خيال او
ز عقل و قلبت و آنگه وصال او
عيان
در
جان خود ديد از حقيقت
شده ذرات اينجا پيش بين او
همه ذرات را
در
ره فکندند
بپرسش جمله پيش شه فکندند
حقيقت چونکه سالک
در
بر جان
در
اينجا شد حقيقت رهبر جان
نمود خويشتن از جان يقين يافت
در
اينجاگه عيان عين اليقين يافت
ز جان پرسيد سالک راز بيچون
حقيقت کام اينجا بسندي تو
منت کردم
در
اشيا جمله گردان
منت بودم
در
اينجا جان جانان
حکايت مر بسي بشنيدم از پير
منم عين قلم بنوشته بر فرش
منم جنت منم دوزخ
در
اينجا
منم عين خيال و نيست باطل
منم اينجا و آنجا
در
يقين باز
صفحه قبل
1
...
2053
2054
2055
2056
2057
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن