نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
در
اين آتش فتادستي عجب خوش
نفخت فيه من روحي تو از باد
ز نور خويش کرده باد را باد
نفخت فيه من روحي تو
در
آب
فکنده نور خود را اندر او تاب
نفخت فيه من روحي تو
در
آب
فکنده نور خود را اندر او تاب
نفخت فيه من روحي تو
در
طين
در
اين طين مر جمال خويشتن بين
مر اين صورت مبين کاينجا چنانست
يقين کون و مکان
در
تو عيانست
جمالت پرتوي بر عالم افتاد
لطافت بر لطافت
در
فزوده
همه حيران تو مانده تو حيران
در
اين قربت از آن حضرت بمانده
حقيقت تو از اين آيينه هستي
که اندر بود کل بودي هميشه
در
اين آيينه بر خود عاشقي تو
که هم پنهان و هم پيدا تو داري
چنان طوفان فکندي
در
گل و دل
که
در
عين توئي افتاده طاق
ز شوقت جان چه باشد تا فشاند
بسر
در
راه تو انسان نماند
ترا داند هر آنکو واصل آمد
خود اينجا تو نداني خويشتن راز
چنان گمکرده
در
پرده خود تو
مجو زين منزل آخر هيچ ياري
رسيدستي
در
اينمنزل يقين تو
مجو زين منزل آخر هيچ ياري
در
اينمنزل مکن اينجا مقامت
که يابي بيشکي درد و ندامت
در
اينمنزل مکن جز نيکنامي
يقين اصل بين و فرع منگر
در
اينمنزل ز دين تقوي نگهدار
ز صورت بگذر و معني نگهدار
در
اينمنزل بتقوي جان مصفا
بپاکي از حقيقت جان جان شو
در
اينمنزل بتقوي دل فرو شوي
درون جان و دل اسرار کل جوي
در
اينمنزل بتقوي راست رو باش
خموشي کن تو بي فرياد و او باش
در
اينمنزل مکن بد تا تواني
که نيکي يابي از سر معاني
در
اينمنزل نکو نامي بدست آر
که تا باشي حقيقت صاحب اسرار
در
اينمنزل ز ديد شرع مگذر
که مي بخشد ترا مر يار توفيق
در
اينمنزل نخواهي بود پيوست
مکن بس جان خود اينجايگه پست
در
اينمنزل تو خواهي رفت ناچار
نظر کن پيش از اين ديدار مولي
در
اينجا بازبين پيش از شدن باز
نمود عشق خود ز انجام و آغاز
در
اينجا باز بين اي کار ديده
که تا باشي حقيقت يار ديده
در
اينجا بين و اينجا رو بشادي
که چون بيني تو اينجا داد دادي
ترا مقصود صورت بد
در
اينجا
صدف بگرفته پنهاني تو از پوست
در
اين بحر صدف بشکن حقيقت
گذر کن از صدف مگذر
در
اينجا
کجا تو قيمت ايندم بداني
از آن
در
رنج و غم فرسوده تو
همه رنج تو بهر خورد و شهوت
بود زاني يقين
در
عين نخوت
همه رنج تو از کبرست وز کين
ز غفلت مانده
در
چون و چرائي
مگو چون و چرا زين فعل بگذر
صفات ذاتي و
در
فعل منگر
چرا خود را چنين محبوس داري
تو اينمعني حقيقت بيشکي دان
چو تو
در
لذت نفس و هوائي
که مانده چون بقر بيشک خري تو
مشو
در
عين لذات بهيمي
اگر جويان حوران و نعيمي
مشو
در
صورت کبر و حسد تو
ز شرع کل شو اينجا
در
حقيقت
صفا ده اندرون از شهوت و آز
که بيرون آوري ياجوج از بند
چه ميداني که چه بودي
در
اينجا
که
در
عقبي نباشد مر عذابت
چو عطار اينزمان بگذر تو از خود
گذر کرده ز خويش و هفت گردون
بزير پاي همت
در
نهاده
در
معني ز ديد کل گشاده
چنان کرده است ره تا باز ديدست
که
در
منزل پديدست او رخ شاه
ره جان کرد و جانان باز ديد او
ز ديد خويش پنهان شد
در
اينجا
ره جان کرد ديد او ذات موجود
چو آدم ديد ديد ديد صافي
چو آدم راز جانان
در
بهشت او
بديد و جمله از باطن بهشت او
چو آدم
در
بهشت جان قدم زد
بنور بدر عالم مصطفا يافت
چو آدم
در
بهشت جان حقيقت
ز جنت
در
گذشت و کل خدا شد
چنان از وصل جانان ناپديد است
که اندر وصل
در
گفت و شنيدست
چنان از وصل جانان يافت اعزاز
صفحه قبل
1
...
2052
2053
2054
2055
2056
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن