نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
توئي مغز و منم درمانده
در
پوست
درون داري برون بگرفته از پوست
حقيقت هست ديدم اين ابا دوست
توئي
در
پيش ذات تو نگنجد
تو
در
جاني فکنده نفخه دم
دل و جان روشن از اسرارت آمد
توئي
در
جملگي زان کس نبيند
ترا ديد و ترا بيند حقيقت
از آن شد
در
عيان کل توانا
زهي پرده برافکنده ز رخسار
درون جان شده
در
من پديدار
چه وصفت گويم اي موجود بيچون
ز تو بسيار ديده حالها او
ولي
در
قربتت کي راه يابد
که هم
در
اين قلم چيزي نداند
اگر کرسي است کرسي رفته از پاي
فتاده دائما
در
شعله و تک
اگر بادست جز بادي ندارد
همي گردد
در
اينجا از بهانه
اگر خاک است بر سر خاک دارد
از آن شد ريزه ريزه گشته آن است
اگر بحر است
در
شور و فغانست
هم از درياي فضلت مي ندانست
کجا داند رهي
در
سوي تو برد
وگر بردست
در
درگاه تو مرد
کجا يارد کس از تو دم زدن باز
ز تست اين زمزمه
در
کل آفاق
جلالت سوخت مشتاقان درگاه
در
اينجا گشت راز تو عيانم
فنا کن بود من تا تو بماني
مکن مستم فناي کل تو داني
بخواهي کشتنم
در
خاک کويت
ترا
در
عين آن توحيد جويم
يکي ذاتست توحيد تو ما را
عيان
در
ديد آن ديد تو ما را
اگر چه گم نکردستم ترا من
يقين
در
خويشتن از خود نظاره
يکي ذاتست اين برهان نموده
از آن نور تو شد
در
جام پيدا
يکي جام عجائب ساختستي
همي راني
در
اينجا عين آيات
درون جام راح کل نمودي
بسر گردان شده پيوسته
در
خاک
ز نورت فيض دارم هر چه ديدم
بجز تو هيچ
در
اشيا نديدم
درون جان مرا کردي مزين
در
اين جام حقيقت پيش بينت
دل عطار مست جام عشقست
از آن بسپرده مر اسم جانم
بديده مر ترا
در
سينه خويش
چو ديدم جملگي بودي تو خود بس
تو بودي
در
درون خويش پيدا
فکنده
در
درون اين شور و غوغا
طلب ميکردمت اندر جدائي
نه گم بودي ولي
در
تو رسيدم
طلب از من بد و من طالب ايجان
تو بودي
در
حقيقت غالب ايجان
طلب هم از تو بود و من بدم هان
تو ميگفتي حقيقت شرح و برهان
کنونت
در
يقين چون باز ديدم
نه گم بودي ولي
در
تو رسيدم
دل عطار مسکين را نگهدار
از آن مسکين چنين
در
کارت آمد
دلم حيران دام اي دام هم تو
که ميدانم که تو مرغ و تو دامي
در
اين دام توام من راز ديده
که من دام توام اي باز ديده
همه
در
دام تو هستند گرفتار
که خواهم کشتن اينجاگاه سرباز
دم ذاتت زنم
در
سر اعيان
از آنم برتر از خورشيد تابان
دم ذاتت زنم
در
سر توحيد
چو تو هستي کرا گويم ترا من
تو
در
جاني چنين غوغا فکنده
همه از تست اينجاگاه حاصل
نه کس
در
پرده تو راز برده
در
آخر پرده بردراي ز اسرار
يکي ذات دوئي عين صفاتت
کني مخفي همه
در
نور ذاتت
يکي ذاتي دوئي اينجا نداري
همه ذرات گرد اوست گردان
در
اين کعبه جلال تست پيدا
يقين نور جمال تست پيدا
در
اين کعبه همه روي تو بينم
همه ذرات گرد سوي تو بينم
همه
در
کعبه اند و کعبه جويان
درونش هم نشان بي نشاني است
در
اين کعبه تمامت وصل يابند
شده تابان
در
او نور جلالت
از آن نور است کعبه پاک و روشن
بيابي تو جمال خود باعزاز
پس آنگه
در
سوي کعبه شتابي
که رشته باشد از عين حقيقت
کسي
در
کعبه ره دارد يقين او
که باشد بيشکي عين اليقين او
کسي
در
کعبه روي شاه بيند
که کلي نور الا الله بيند
کسي
در
کعبه دارد وصل جانان
که کلي ديده باشد اصل جانان
کسي
در
کعبه جان پيش بين شد
صفحه قبل
1
...
2050
2051
2052
2053
2054
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن