167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • صدر عاليت کعبه خرد است
    رخنه در کعبه خرد مرساد
  • در شبستان چون زماني خوش بويد
    از شبيخون زمان يادآوريد
  • باد، دستار مؤذن در ربود
    کعبتيني از ميان بيرون فتاد
  • عنبرين دستارچه گرد رخت
    طوق غبغب در ميان آويخته
  • تيغ هنديش از مخالف سوختن
    در خزر هندوستان خواهد نمود
  • جويباري کند ز دامن چرخ
    چشمه در جويبار بندد صبح
  • در قماري که با ملامتيان
    داو عشرت روان کنند همه
  • وآنچه در بزمگه حريفانند
    رخ ز مي گلستان کنند همه
  • ساتگيني دهيم و جور خوريم
    دورها در ميانه بستانيم
  • در شکر ريز نوعروس بقا
    بهر خسرو نشانه بستانيم
  • ماه منجوق گوهر سلجوق
    در ظلال حسام او زيبد
  • دورها بوده در زمين بهشت
    تيغ حيدر برادر تيغش
  • عدلش از آسمان ندارد عار
    سلسله ز آسمان در آويزد
  • دست ظلم جهان ببرد شاه
    وز گلوي جهان در آويزد
  • بکشد شخص بخل را کرمش
    سرنگون ز آستان در آويزد
  • مرد شهباز گوشت خوار کجاست
    زاغ کز استخوان در آويزد
  • سائلان را ز نعمت جودش
    در جگر سده گران بستند
  • هست در چشم عالمي مانده
    نقش آن پيکر ستوده هنوز
  • گر زمانه به عذرتان کوشد
    خاک در ديده زمانه زنيد
  • هيچ تقصير در معزايش
    مکنيد ار موافقان منيد
  • بي تماشاي چشم روشن تو
    چشم خورشيد در مغاک شده
  • درويش که اخلاق الهي دارد
    در ملک وجود پادشاهي دارد
  • در حسن ز طاووس سرافرازتري
    وز قمري نغز گوي طنازتري
  • ديوان خواجوي کرماني

  • جز کمر کيست آنکه ميگنجد
    يک سرموي در ميان شما
  • همچو چشمش کسي نشان ندهد
    جادوئي مست خفته در محراب
  • در غريبي شکسته شد خواجو
    آن غريب شکسته را درياب
  • زلف سياه تو در آشفتگي
    صورت اين حال پريشان ماست
  • در بسيط جهان کنون خواجو
    همه آوازه ترانه ماست
  • جمشيد بنده در دولتسراي ماست
    خورشيد شمسه حرم کبرياي ماست
  • شکردر اهتمام پر طوطيست
    قمر در سايه پر غرابست
  • هنوزت ماه در عقر مقيمست
    هنوزت عقرب اندر اضطرابست
  • هنوزت گرد گل گرد عبيرست
    هنوزت لاله در مشگين حجابست
  • هنوزت ماه در اوج جمالست
    هنوزت شب نقاب آفتابست
  • هنوزت در دل خواجو مقامست
    هنوزت با دل خواجو عتابست
  • رخسار تو شمع کايناتست
    وز قند تو شور در نباتست
  • در سر زلف تو ز آشفتگي
    باز بموئي دلم آويختست
  • زلف او در تکسرست وليک
    دل شوريده حال من خستست
  • دل شوريدگان بي آرام
    در سر زلف آرميده تست
  • چه رويست آنکه در اوصاف حسنش
    کمال قدرت بيچون پديدست
  • تو گوئي در کنارت مادر دهر
    بشير بيوفائي پروريدست
  • صبوحي گناهست در پاي سرو
    ولي راستي را گناهي خوشست
  • به فندق ضيمرانرا تاب در داد
    بعشوه گوشه بادام بشکست
  • گلستان رخت در دلستاني
    بهشتي بر سر سرو روانست
  • چرا خورشيد روز افروز رويت
    نهان در چين شبگون سايبانست
  • کمان داران چشم دلکشت را
    خدنک غمزه دايم در کمانست
  • در تنگناي حبس جدائي توقعم
    از آستان حضرتعالي حمايتيست
  • چو جانان سرگران باشد بپايش
    سبک جان در نيفشاندن گرانيست
  • خوش آن آهوي شيرافکن که دايم
    توانائي او در ناتوانيست
  • بدينسان که کافور او در خطت
    عجب گر زعنبرغباريش نيست
  • در دين خواجو مؤمن نباشد
    هر کو بکفرش ايمان ندارد
  • نسيم باغ جنت چون عذارش
    گلي در روضه رضوان ندارد
  • پسته شور شکر افشانش
    شور در تنگ شکر اندازد
  • مردم بحر از آب ديده ما
    جامه موج در براندازد
  • سپهرم در پي خورشيد رويان
    بگرد ربع مسکون مي دواند
  • در هواي مجلس جمشيد عهد
    غلغل اندر طارم اعلي زدند
  • باد نوروزش همايون کاين ندا
    قدسيان در عالم بالا زدند
  • هنوزت جادوان در عين سحرند
    هنوزت هندوان عنبر فروشند
  • بنگر که مقيمان سراپرده وحدت
    در دير مغان همسبق مغبچگانند
  • چند را نيم اشک در عقبش
    کالتفاتش بما نخواهد بود
  • حريفان گو بهنگام صبوحي
    نشانم از در ميخانه پرسيد
  • ز بادامش حريفان نيمه مستند
    ولي آنماهرخ در پرده مستور
  • در دلم زان دراز سوختنيست
    اين همه زخم ناوک دلدوز
  • اين تذروان نگر که در رفتار
    مي نمايند جلوه طاوس
  • در عين خمار چند باشيم
    چون مردم چشم مي پرستش
  • سالک مجذوب دلم در سلوک
    از نظر تربيت پير عشق
  • اي قامت تو قيامت عقل
    وي خاک در تو محشردل
  • در تحت شعاع مهر رويت
    يکباره بسوخت اختر دل
  • پيش موج محيط احسانت
    از حيا در عرق فتاده غمام
  • بوده با باده مغانه مقيم
    ساخته در شرابخانه مقام
  • شاهدان خميده گيسو را
    زلف پرخم کشيم در خم خم
  • سرخاب قدح تهمتنانرا
    از پاي در آورد بدستان
  • در چمن افتد غلغل بلبل
    چون تو درآئي سوي گلستان
  • نفير عاشقان در کوي جانان
    صفير بلبلان بر شاخساران
  • بنالم هر شبي در آرزويش
    چو کبکان دري بر کوهساران
  • مرا در حلقه رندان درآريد
    که مي پرهيزم از پرهيزگاران
  • مي نوشين و نوشا نوش مستان
    در اردو هاياهوي ترکان
  • دل شيرافکنان افتاده در دام
    ز روبه بازي آهوي ترکان
  • نينديشد معاشر در شبستان
    شبان تيره از حال شبانان
  • اگر فراش ديري فرض عينست
    بمژگانت در ميخانه رفتن
  • مقيمان در ميخانه خواجو
    چه حاجتشان بکوي کعبه رفتن
  • آن لب شيرين شورانگيز او
    در سخنگوئي شکر باريش بين
  • بينم نشسته سروي در ايوان
    يا مست خفته شمعي ببالين
  • هندوانت نيکبختانرا کشيده در کمند
    واهوانت شير گيرانرا شکار انداخته
  • خواجو دل خسته را بزنجير
    در جعد مسلسل تو بسته
  • اي ملک دلم خراب کرده
    در کشتن من شتاب کرده
  • ساقي غمت ز خون چشمم
    مي در قدح شراب کرده
  • مطرب نغمه ساز پرده سراي
    چنگ در پرده رباب زده
  • جان خواجو بآه آتش بار
    شعله در آبگون حجاب زده
  • يک ذره از آنکه در تو پيداست
    ناديده درآفتاب ديده
  • در آتش فرقتت نديده
    همچون دل من کباب ديده
  • شود در گردن جانم سلاسل
    خيال زلف او شبهاي تاره
  • اگر ملک سليمان در نبازي
    چو سلمان طلعت سلمي نيابي
  • در چمن همچو شمع مجلس ما
    طوطئي آتشين زبان ديدي
  • راستي را شمائل قد او
    هيچ در سرو بوستان ديدي
  • به سر ماه فکنده طيلساني
    در سرو کشيده پرنياني
  • رخست از آفتاب عالم افروز
    درفشان در نقاب آسماني
  • ندارم چشم در درياي اندوه
    که گيرد دست خواجو آشنائي
  • رباعيات خيام

  • شاگردي روزگار کردم بسيار
    در کار جهان هنوز استاد نيم
  • ديوان رودکي

  • ماغ در آبگير گشته روان
    راست چون کشتييست قيراندود
  • جعدي سياه دارد، کز کشي
    پنهان شود بدو در سرخاره