167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • ماه در کشتي و کشتي ز بر دجله روان
    اشک من گويد کشتي زرم بايستي
  • اي آيتي که سجده کنم چون رسم به تو
    گويي کز ايزد آمده در شان کيستي
  • خاکي دلم در آتش و خون آب مي شود
    تا تو کجائي امشب و مهمان کيستي
  • جهان ها در آرزوي تو مي بگسلد ز هم
    چون گويمت که بسته پيمان کيستي
  • خاقاني اين جفاها از تو عجب ندارد
    کاخر نه در جهاني، پرورده جهاني
  • معجز حسن آشکارا کردي و پنهان شدي
    خوش نشستي چون قيامت در جهان انگيختي
  • هم کمر بستي و هم آشوفتي زنبوروار
    تا مرا زنبور خانه در روان انگيختي
  • در تب هجرانش افکندي و آنگه مهر تب
    از ثناي خسرو صاحب قران انگيختي
  • تب هاست مرا در دل و نيشکرت اندر لب
    آري ببرد تب ها گر نيشکرم بخشي
  • خاقاني از انديشه عشق تو در آفاق
    چون آب روان کرد سخن هاي هوايي
  • بين که در باغ جهان خاقاني
    از پي کسب هوا آمده اي
  • باز از کرشمه زخمه نو در فزوده اي
    درد نوم به درد کهن برفزوده اي
  • کوتاه بود بر قدت اي جان قباي ناز
    کامروز پاره دگرش در فزوده اي
  • در شاه راه عشق تو هر محملي که بود
    بر دل شکستگان قلندر شکسته اي
  • در گوشه ها هزار جگر گوشه خورده اي
    وز کبر گوشه کله اندر شکسته اي
  • مرا به نوک مژه غمزه تو دعوت کرد
    بخورد خونم و گفتا برو نه در خوردي
  • به حق غمزه شوخ تو در رسم ليکن
    زمردي است مرا صبر نه ز نامردي
  • ورچه نگشائي لب و در پوست بخندي
    از رشته جانم گره غم بگشايي
  • تا دل به وصال تو رسد روزي
    در عهده آن زمانه بايستي
  • در زلف تو ز آبنوس روز و شب
    از دست مشاطه شانه بايستي
  • بر ديده ره خيال بستي
    در سينه به جاي جان نشستي
  • گر تن مقيمستي برش بي پرده ديدي پيکرش
    در آتش جان پرورش باد مسيحا يافتي
  • گر شانه در زلف آردي از شانه دلها باردي
    ور آينه برداردي آئينه جان ها يافتي
  • گر عاشقان محرمش کس عرض کردي بر غمش
    هر ذره را در عالمش خاقاني آسا يافتي
  • مرا صد دام در هر سو نهادي
    هزاران دانه پيرامن فشاندي