نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان خاقاني
در
سايه رکابت دلها ببين فتاده
بر پايه سريرت سرها نگر بريده
خاقاني از هوايت
در
حلقه ملامت
زنجيرها گسسته وز يکدگر بريده
اي عاقلان را بارها بر لب زده مسمارها
وي خستگان را خارها
در
جاي خواب انداخته
دل بر خسي بگماشتي کز خاک ره برداشتي
خاکي دلم بگذاشتي
در
خون ناب انداخته
آن خون سياوش از خم جم
چون تيغ فراسياب
در
ده
تا ز آتش غم روان نسوزد
آن طلق روان ناب
در
ده
تا جرعه اديم گون کند خاک
آن لعل سهيل تاب
در
ده
منديش که آب کار ما رفت
آوازه کار آب
در
ده
زلف تو کمند توسنان است
مشکين سر زلف تاب
در
ده
خاقاني را دمي به خلوت
بنشان و بدو شراب
در
ده
گوئي به هيچ عهدي يک آشنا نبوده است
اين قحط آشنايان
در
روزگار من چه
اسب از
در
من مران و مگذر
هان نعل بهات جان نهاده
يک وعده
در
دو ماهم داده که مي بيايم
چاکر به انتظارت دو چشم چار کرده
مژگان پر ز کينت
در
غم فکنده دل را
لب هاي شکرينت غم خوش گوار کرده
دل را کمند زلفت از من کشان ببرده
در
پيچ عنبرينت آن را فسار کرده
پشت
در
تو هر شب خاقاني از هوايت
دو چشم نرگسين را خونابه بار کرده
درا تا سيل بنشانم ز ديده
گهر
در
پايت افشانم ز ديده
بيا از گرد ره
در
ديده بنشين
که گرد راه بنشانم ز ديده
ديدي که دل چگونه ز من
در
ربوده اي
پنداشتي که بر سر گنج اوفتاده اي
با بلاها بساز و تن
در
ده
کز سلامت نه رنگ ماند و نه بوي
اين کارهاي من که گره
در
گره شده است
بگشادمي يکايک اگر چيره دستمي
قطره اي خون نماند
در
رگ عمر
نشتر غمزه قزل چه خوري
گر سليمان نه اي به ديودلي
در
پري خانه چون وطن کردي
خاک بغداد
در
آب بصرم بايستي
چشمه دجله ميان جگرم بايستي
پرده ها دارد بغداد و
در
او گنج روان
با همه خستگي آنجا گذرم بايستي
صفحه قبل
1
...
2038
2039
2040
2041
2042
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن