167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • ما رطل هاي درد تو زان در کشيده ايم
    کز رمزهاي درد تو سري گشاده ايم
  • سلطان جمال است او من بر در ايوانش
    تن خاک همي سازم جان بنده همي دارم
  • در اين ميدان جانبازان اگر انصاف مي خواهي
    چو خاقانيت شيدائي نمي بينم، نمي بينم
  • چه درياست عشقت که هرچند در وي
    صدف جويم الا نهنگي نبينم
  • همه خلق در بند بينم پس آخر
    به همت يک آزاد رنگي نبينم
  • در اين عالم که آب روي من رفت
    بدان عالم شدن رويي ندارم
  • خضر لب تشنه در اين باديه سرگردان داشت
    راه ننمود که بر چشمه حيوان برسم
  • شب تار و ره دور و خطر مدعيان
    تا در دوست ندانم به چه عنوان برسم
  • در شهادتگه عشق است رسيدن مشکل
    خاقني راه چنان نيست که آسان برسم
  • در کعبه شش جهت که عشق است
    خاقاني را مجاور آرم
  • وين مرکب سراي بقا را به رغم خصم
    جل درکشيده پيش در او کشيده ام
  • گوئي که بر جنيبت وهم از ره خيال
    در باغ فضل صدر افاضل چريده ام
  • جبريل وار باد معاني به فر او
    در آستين مريم خاطر دميده ام
  • ليکن بدان ديار نيابم ز ترس آنک
    پرآبهاست در ره و من سگ گزيده ام
  • دلا زارت برون نتوان نهادن
    قدم در موج خون نتوان نهادن
  • در اين منزل رصد جهان مي ستاند
    گنه بر رهنمون نتوان نهادن
  • سرت خاقانيا در بيم راهي است
    کز آنجا پي برون نتوان نهادن
  • چو در گنبدي هم صف مردگاني
    ز گنبد برون شو بقايي طلب کن
  • اي خيال يار در خورد آمدي
    بي تو داني هيچ نگشايد ز من
  • غصه آسمان خورم دم نزنم، دريغ من
    در خم شست آسمان بسته منم، دريغ من
  • پيش حيات دوستان گر سپرم عجب تر آنک
    کز پس مرگ دشمنان در حزنم، دريغ من
  • چه راني کشتي انديشه در خشک
    گرت سوزي است طوفان تازه گردان
  • نيکوان خلد بالاي سرت نظاره اند
    يک نظر بنماي و آشوبي در ايشان درفکن
  • اگر با غمت گرم در کار نايم
    ز دم هاي سردم گره دربر افکن
  • اگر نزل عشقت بجز جان فرستم
    به خاکش فرو نه، برون در افکن