نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان خاقاني
زهر غم خويشم ده تا عمر خوشت گويم
خاک
در
خويشم خوان تا تاج سرت خوانم
چون درد توام گيرد دامان غمت گيرم
آيم به سر کويت وز
در
به درت خوانم
از محنت خاقاني بس بي خبري ويحک
دانم نشوي
در
خط گر بي خبرت خوانم
طاووس خودآرائي
در
زيور زيبائي
گر ديده قبول آيد بر زيورت افشانم
در
قيمت لعل تو چه ارزد
ما ارچه هزار کان فرستيم
ديده
در
کار لب و خالش کنم
پيشکش هم جان و هم مالش کنم
صد رنگ بياميزم چه سود که
در
تو
مهري که نبوده است سرشتن نتوانم
جاي تو
در
دل شکسته ماست
که تو ريحان و ما سفال توايم
چون بوي تو ديدم نفس صبح و ز غيرت
در
آينه صبح به بوي تو نديدم
از شب هجران بپرس تا به چه روزم
ز آتش سودا ببين که
در
چه گدازم
داو دل و جان نهم به عشقت
در
شدره اوفتاد نردم
اي سرو سهي که
در
فراقت
چون زرين نال زار و زردم
با لشکر هجر تو همه سال
ز اميد وصال
در
نبردم
با آتش و آب ديده و دل
گرد
در
تو چو باد گردم
خوش خوش از عشق تو جاني مي کنم
وز گهر
در
ديده کاني مي کنم
بر سر عقل آستيني مي زنم
از
در
صبر آستاني مي کنم
در
تن خويش از براي قوت او
مغزي از هر استخواني مي کنم
من
در
طلب يارم ز اغيار نينديشم
پايم به سر گنج است از مار نينديشم
ور جان ز بن دندان
در
عرض لبش آرم
هم پيش کشي دانم بازار نينديشم
دين و دنيا حجاب همت ماست
هر دو
در
پاي دلبر اندازيم
دوست
در
روي ما چو سنگ انداخت
ما به شکرانه شکر اندازيم
يا مرا بر
در
ميخانه آن ماه بريد
که خمار من از آنجاست هم آنجا شکنم
از ضعيفي که تنم هست نهان گشته چنانک
سال ها هست که
در
آرزوي خويشتنم
واپسين يار مني
در
عشق تو
روز برنائي به پيشين آورم
عار چون داري ز خاقاني که فخر
از
در
تاج سلاطين آورم
صفحه قبل
1
...
2035
2036
2037
2038
2039
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن