167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • يک اهل نماند پس چرا چشم
    زين پرده در آن فرو ندوزم
  • هر خار که گلبن طمع داشت
    در چشم نمک فشان شکستم
  • من بودم و يک کليد گفتار
    هم در غلق دهان شکستم
  • ز خاک پاشي در دستخون فرومانديم
    ز پاک بازي نقش فنا فرو خوانديم
  • تا کي چو ترازو از زباني
    در گردن زه کشيده باشم
  • زان بيم که از نفس بميرد
    در کام نفس شکسته دارم
  • نه چنوهم کمان کشم بر خلق
    بهر يک شب که در کمين باشم
  • چون من امروز در ميانه نيم
    چه ميانجي کفر و دين باشم
  • در گريه وداع تذروان کبک لب
    طاووس وار پاي گل آلود مي بريم
  • کشتي ما در گذشتن خواست از گيتي و ليک
    هفته اي هم سوزن عيسيش لنگر ساختيم
  • به باغ وصل تو گر شرط من يزيد رود
    هزار طوبي در عرض يک گياه نهم
  • به آسمان شکني آه من ميان دري است
    مراد آه توئي در کنار آه نهم
  • از من دواسبه قافله صبر درگذشت
    ما در ميان راه و غبار اوفتاده ايم
  • اندر بلا همي کندم آزمون بلي
    در آتش از براي عيار اوفتاده ايم
  • چون به در اختيار نيست مرا بار
    گرد سرا پرده مراد چه پويم
  • از در من عافيت چگونه درآيد
    چون نشود پاي محنت از سر کويم
  • بس که شدم کوفته در آتش اندوه
    گوئي مردم نيم که آهن و رويم
  • تيره شد آبم ز بس درنگ در اين خاک
    کاش اجل سنگ بر زدي به سبويم
  • گفتي ز جهان نشسته اي دست
    در گوش جهان بگوي شستيم
  • نام تو چون بر زبان مي آيدم
    آب حيوان در دهان مي آيدم
  • تا همايم خوانده اي در کام دل
    هر نواله استخوان مي آيدم
  • در صف عشاق خاقاني منم
    کاسب معني زير ران مي آيدم
  • گه گه زني از شوخي حلقه در خاقاني
    خانه همه خون بيني، سر درنکني دانم
  • گرچه به عراق اندر سلطان سخن گشتي
    جز خاک در سلطان افسر نکني دانم
  • در ره دمي به تربت بسطام برزنم
    وز طوس و روضه آرزوي جان برآورم