نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان خاقاني
روز عمرم
در
شب افتاده است باز
وز شبم روز عنا زاده است باز
گويي اندر دامن آمد پاي دل
کز پي آن
در
سر افتاده است باز
سينه من کآسمان
در
خون اوست
از خرابي محنت آباد است باز
از مژه
در
آتشين آبم که دل
تف اين غمها برون داده است باز
رخت جان بربند خاقاني ازآنک
دل
در
غم خانه بگشاده است باز
در
سر کار هوا شد دين و دل
هم نظر زان کار نگسستي هنوز
نسيم صبح جانم را وديعت آورد بويش
ازين به تحفه
در
باري نپندارم که دارد کس
در
ساحت زمين مطلب کيمياي انس
کاندر خزانه ها فلک هم نيافت کس
چندين مگوي مرهم و مرهم که هر که بود
در
خستگي فروشد و مرهم نيافت کس
در
چار بالش عدم آي از بساط کون
کاينجا دم مراد مسلم نيافت کس
آسمان
در
خون خاقاني چراست
کاين مهم را نامزد خوي تو بس
در
آغوش دو عالم غنچه زخمي نمي گنجد
هجوم آورده بر دلها ز بس تاراج مژگانش
در
درد فراق تو دل من
جان داد و نکرد هيچ دردش
خاصه که به شعر بي نظير است
در
جمله آفتاب گردش
من به دندان گوشه دل چون خورم
کو چنان
در
گوشه ديد آرام خويش
جز بدين رطل گلين هيچ عمارت نکنم
چار ديوار گلين را که
در
او مهمانم
کو صبح که بار شب کشيدم
در
راه بلا تعب کشيدم
در
بوستان عهد شنيدم که ميوهاست
جستم به چند سال و گيايي نيافتم
خواني نهاد دهر به پيشم ز خوردني
جز قرص آفتاب
در
آن خوان نيافتم
در
مصر انتظار چو يوسف بمانده ام
بسيار جهد کردم و کنعان نيافتم
زير دست غم تو مهره صفت
در
کف حقه باز مي غلطم
تو مرا مي کشي به خنجر لطف
من
در
آن خون به ناز مي غلطم
از پي سجده رخ تو چنان
عابدان
در
نماز مي غلطم
بر سر سنبل رخ تو چنانک
آهوان
در
طراز مي غلطم
بر مردم اعتماد نمانده است
در
جهان
گفتي که اعتماد، مگو زينهار هم
صفحه قبل
1
...
2033
2034
2035
2036
2037
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن