167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • زين چرخ عمر خوار سيه کاسه
    در کام دل نواله همه سم شد
  • بودند بسي سوختگان گرد در او
    ليکن به سرا پرده او بار مرا بود
  • هر نعت که در وصف مثالش بشنودم
    با صورت وصلش همه آن وصف خطا بود
  • در دلم غصه اي گره گير است
    چرخ تسکين آن دهد؟ ندهد
  • وفا از شهربند عهد رسته است
    که اينجا خانه در کويي ندارد
  • از آن در عده عزلت نشسته است
    که از زن سيرتان شويي ندارد
  • مرغان روزگار نگر کاژدهاي غم
    گنجشک وارشان ز هوا در دهان کشد
  • جان کز تو در اين مقام دور است
    آهنگ دگر سراي دارد
  • خاقاني از آسمان گذشته است
    تا خاک در تو جاي دارد
  • آن کس که نگين لب تو يافت به صد جان
    در عرض وي انگشتري جم نپذيرد
  • در معرکه عشق تو عقلم سپر افکند
    کان حمله که او آرد رستم نپذيرد
  • آوازه جمالت اندر جهان فتاد
    شوري ز کبرياي تو در آسمان فتاد
  • دل در سراي وصل تو يک گام درنهاد
    برداشت گام ديگر و بر آستان فتاد
  • بازارگاني از دل زارتر که ديد
    کز عشق سود جست به جان در زيان فتاد
  • کشتي صبر من سوي ساحل کجا رسد
    با صد هزار رخنه که در بادبان فتاد
  • خاقاني از تو دور نه بر اختيار ماند
    داني که در بلا به ضرورت توان فتاد
  • هر شب که پر شکوفه شود روي آسمان
    در چشم من شکوفه وش آيد خيال يار
  • در کار دلي که گمره توست
    تقصير نمي کني ز تقصير
  • خاقاني جان افشان بر خاک در جانان
    کز عاشق صوفي جان ايثار چنين خوش تر
  • گيرم آتش زده اي در جانم
    آخر آبم ز جگر بازمگير
  • گلبن مهر تو در باغ دل است
    آب از آن گلبن تر بازمگير
  • او آتش است و جان و دل پروانه و خاکسترش
    خاکستري در دامنش پروانه پيرامون نگر
  • بسيار ديدي در دلم بازار عشق آراسته
    آن چيست کانگه ديده اي بازار عشق اکنون نگر
  • خواهي که کشي ياري آن يار منم آري
    گر کشتنيم باري در پاي تو اولي تر
  • دلي که بال و پري در هواي خاک بزد
    نديد خواب شکفتن چو غنچه تصوير