167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • کرانه داشتم از بحر فتنه چون کف آب
    نهنگ عشق توام در ميانه باز آورد
  • نامه به موي بندي وز اشک مهر سازي
    در مهر تر نگوئي عنوان چگونه باشد
  • شور عشق تو در جهان افتاد
    بيدلان را به جان زيان افتاد
  • تو هنوز از جهان نزاده بدي
    کز تو آوازه در جهان افتاد
  • آتشي زد غم تو در جانم
    که شرارش بر آسمان افتاد
  • کار من مصلحت کجا گيرد
    خاصه کاين فتنه در ميان افتاد
  • تا مرا عشق يار غار افتاد
    پاي من در دهان مار افتاد
  • ز آتشين پل چو تشنه در گذري
    آبت از چشمه خواص دهند
  • تا برآمد در جهان آوازه زلف و رخش
    کيمياي کفر و دين را روز بازاري نماند
  • در جهان هر جا که ياد آن لب ميگون گذشت
    ناشکسته توبه و نابسته زناري نماند
  • خار غم تو گل طرب دارد
    دل در پي تو سر طلب دارد
  • تا صاعقه عشق تو در جان من افتاد
    از واقعه من همه آفاق خبر شد
  • در حسرت روزي که شود وصل تو روزي
    روزم همه تاريک بر اميد مگر شد
  • بر در او ز هاي و هوي بتان
    ناله داد خواه مي پوشد
  • در پاي غم فکنده است هجر تو عالمي را
    زنهار وصل را گو تا دستشان بگيرد
  • پيش من از عشق بر سر مي زند
    در پي اندر پي، پي من مي کند
  • مرد که با عشق دست در کمر آيد
    گر همه رستم بود ز پاي درآيد
  • از سر ميدان دل حمله همي آورد
    بر در ايوان جان مرد همي افکند
  • دوري گزيدن از در تو دل نمي دهد
    خاقاني اين خبر ز دل خويش بر رسيد
  • در زلف تو فروشد کار دل جهاني
    لب را اشارتي کن تا کارشان برآرد
  • شاهد دل درآمد از در من
    بند لعل از شکرستان بگشاد
  • دولت نعم صباح کن نو عروس وار
    هر هفت کرده بر دل من هشت در گشاد
  • پيکي که او مبشر درگاه دولت است
    در بارگاه سينه من رهگذر گشاد
  • زان بخششي که بر در عالم شد
    انده نصيب گوهر آدم شد
  • درهم شده است کارم و در گيتي
    کار که ديده اي که فراهم شد