نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان خاقاني
نهان حال ما نزد تو پيداست
که سهم الغيب
در
طالع فتادت
همه
در
خون خاقاني کني سعي
نگوئي آخر اين فتوي که دادت
من از دل آن زماني دست شستم
که شد
در
زلف آن دلبر وطن ساخت
در
راه من نهاد ملک دام حکم خويش
آدم ميان حلقه آن دام، دانه بود
در
ره سرگشتگي عشق تو
روز و شب چون چرخ سرگردان بماند
هرکه چوگان سر زلف تو ديد
همچو گويي
در
سر چوگان بماند
هرکه جست آب حيات از لعل تو
جاودان
در
ظلمت هجران بماند
گر کسي را وصل دادي بي طلب
ديدم آن
در
درد بي درمان بماند
ور کسي را با تو يکدم دست بود
عمرها
در
هر دو عالم زان بماند
آتش غم
در
دل تابان خاقاني زدي
اين همه کردي و مي گويم که تاوانت نبود
دل پيش خيال تو صد ديده برافشاند
در
پاي تو هر ساعت جاني دگر افشاند
از هجر تو
در
چشمم خورشيد شود سفته
از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
تيغ جفا
در
نيام کن که زمانه
مرد نبرد چو تو سوار ندارد
از تو نشايد گريخت خاصه
در
اين دور
مردم آزاده زينهار ندارد
برفتم دست و لب خايان که يارب
چه تب بود اينکه
در
جانان اثر کرد
بهر نيشي که بر قيفال او زد
مرا صد نيش هندي
در
جگر کرد
کافر که رخش بيند با معجزه لعلش
تسبيح
در
آويزد، زنار دراندازد
هان اي دل خاقاني جانبازتري هر دم
در
عشق چنين بايد آن کس که سراندازد
تا تازه کند نامش
در
بارگه شاهي
کافلاک به نام او طرز دگر اندازد
عشق تو چون درآيد شور از جهان برآيد
دلها
در
آتش افتد دود از ميان برآيد
در
آرزوي رويت بر آستان کويت
هر دم هزار فرياد از عاشقان برآيد
خوي زمانه داري ممکن نشد که کس را
يک سود
در
زمانه بي صد زيان برآيد
در
عشق تو تر نيامدن شرط است
کايينه سيه شود چو تر گردد
در
غم زنجير مشکينش فلک
هر زمان زنجير ديگر مي برد
در
جمال روي او نظارگي
دست را حالي به خنجر مي برد
صفحه قبل
1
...
2028
2029
2030
2031
2032
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن