167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • هر گوهر ازين دريا دارد صدف ديگر
    دل در کف دلدار است در سينه نميباشد
  • بيقراري در دل آگاه طاقت مي شود
    جوهر سيماب در آئينه حيرت مي شود
  • تا در آئينه دل راه نفس وا باشد
    کلفت هر دو جهان در گره ما باشد
  • جلوه مفت است تو در حق نگه ظلم مکن
    وهم گو در غم انديشه فردا باشد
  • خواب امني در جهان بي تميزي داشتم
    چشم واکردن سرم در عالم اسباب داد
  • تامل گر نگردد هر زمان توفيق آزادي
    شرر هم در دل سنگ آب در پرويزني دارد
  • بيستون در غبار سرمه گم است
    ناله هم رفت در پي فرهاد
  • ريشه در هوا داريم تا کجا هوس کاريم
    دانه شرر در خاک نارسنده ميريزد
  • نگه ننگاشت صنع آگهي در ديده اعيان
    قلم در نرگسستان يک قلم سهوالقلم دارد
  • تواند در تکلم شکرستان ريزد از گوهر
    لبي کز خامشي موج گهر را در شکر پيچد
  • اي موج گر احسان طلب در نظر تست
    در وصل گهر هم نگشائي کمر از خود
  • تمثال من در آينه پيدا نمي شود
    در پرده خيال توام نقش بسته اند
  • ناز هستي در تماشاخانه دل عيب نيست
    کيست در سير بهار آينه خودبين نشد
  • پرافشان هواي کيستم يارب که در يادش
    نفس در پرده انديشه ام گلباز مي آيد
  • آنجلوه که در عالم امکان نتوان ديد
    در آئينه (بيدل) معذور ببينيد
  • بسکه دارد بي نشاني پرده ناموس من
    در نگين نامم چه بو در گل معما ميشود
  • زاهد زسبحه نعل يقينت در آتش است
    در کعبه راه دير گرفتي خدا برد
  • از خيالش در دلم ارژنگها خون ميخورد
    يکسر مو کاش سر در کلک بهزادم دهيد
  • نقش نيرنگ جهان در نظرم رنگ نبست
    در تمثال زدم آينه استغنا کرد
  • در سواد فقر گم شو زنده جاويد باش
    در همين خاک سياه آب بقا پوشيده اند
  • در هواي او دل هر ذره جاني ميشود
    ناله هم در ياد او سرو رواني ميشود
  • در تنگناي گردون بايد فسرد و خون شد
    اين خانه آنچه دارد بيرون در ندارد
  • نقد حيات تا کي در کيسه توهم
    آهي که ما نداريم گو در جگر نباشد
  • ريشه واري عافيت در مزرع امکان نبود
    هر که در دلها مدارا کاشت جمعيت درود
  • بهار عمر بايد در خزان کردن تماشايش
    گل شمعي که ما داريم در چيدن چمن دارد