167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • صد عيسي دردمند را بيش
    در سايه زلف کرده بالين
  • ياقوت بلور حقه پيش آر
    خورشيد هوا نقاب در ده
  • در صبوح آن راح ريحاني بخواه
    دانه مرغان روحاني بخواه
  • خاقاني را در آتش عشق
    نعل هوس از نهان نهاده
  • اي طعنه زده به ديگرانم
    در کاهش جان من فزوده
  • در شبستان آفتاب شدي
    آه من آسمان شکن کردي
  • تيشه در بيشه بلا بردي
    هر سر شاخ بابزن کردي
  • زره زلف بر قبا شکني
    آه در جان آشنا شکني
  • در کمين شکست دلهايي
    دل فداي تو باد تا شکني
  • خاک در تو رساند آخر
    خاقاني را به تاجداري
  • در حلق دلم فتاد زنجير
    تا حلقه زلف برشکستي
  • حلقه در اختيار ما را
    چندان بزدي که درشکستي
  • خاقاني را ز غيرت عشق
    ناله همه در جگر شکستي
  • خاقاني فسانه شد عشقت
    در دست تو اين فسانه بايستي
  • وز غيرت آنکه دم برآرم
    در کام دلم نفس شکستي
  • از چاه غمم برآوريدي
    در نيمه ره رسن گسستي
  • در عشق، فتوح چيست؟ داني
    از دوست کرشمه نهاني
  • کز طبع تو در خزان عالم
    پيداست بهار شادماني
  • امروز مرا مسلم آمد
    در ملک سخن خدايگاني
  • در سينه آتشين طلب دل
    کاندر بر سوسني نيابي
  • در ابخازيان اينک گشاده
    حريم روميان آنک مهيا
  • دبيرستان نهم در هيکل روم
    کنم آئين مطران را مطرا
  • فرستم نسخه ثالث ثلاثه
    سوي بغداد در سوق الثلاثا
  • در گردن صفدران خزران
    افکنده کمند خيزران را
  • در کعبه حضرت تو جبريل
    دست آب دهد مجاوران را
  • در زهره روس رانده زهر آب
    کانداخته يغلق پران را
  • در روم ز اژدهاي تيرت
    زهر است نواله قيصران را
  • در جنت مجلست چراگاه
    آهو حرکات احوران را
  • در سيه خانه دل کبودي من
    از سپيدي پاسبان برخاست
  • در تموزم ببندد آب سرشک
    کز دمم باد مهرگان برخاست
  • بلبلم در مضيق خارستان
    که اميدم ز گلستان برخاست
  • بعد کشتن قصاص خاقاني
    از در شاه شه نشان برخاست
  • گو در ملک اخستان نگر آنک
    کيخسرو باستان نديده است
  • حلاج، دکان گذاشت ايراک
    جز آتش در دکان نديده است
  • ساقي آن عنبرين کمند امروز
    در گلوگاه ساغر افشانده است
  • تخم اقبال در زمين بقا
    بانوي عدل گستر افشانده است
  • در شکرريز نوعروس سخن
    ني مصريش خاطب هنر است
  • زعفران گرچه بيخ در آب است
    آرزومند ژاله سحر است
  • پاي در دامن قناعت کش
    کت لباس بطر ندوخته اند
  • صراحي نوآموز در سجده کردن
    يکي رومي نو مسلمان نمايد
  • چو راوي خاقاني آوا برآرد
    صرير در شاه ايران نمايد
  • زخمه مطربان صلاي صبوح
    در زبان هاي مزهر اندازد
  • زلف ساقي کمند شب پيکر
    در گلوي دو پيکر اندازد
  • بر قدح هاي آسمان زنار
    مشتري طيلسان در اندازد
  • در بر بلبله فواق افتد
    کز دهان آب احمر اندازد
  • از در مشرق آتش افروزد
    سوي هر روزن اخگر اندازد
  • گنبد پير سبحه هاي بلور
    در مغاک مقعر اندازد
  • آهمن سازد آتش پيکان
    تا در اين ديو، گوهر اندازد
  • سنگ در آبگينه خانه چرخ
    اين دل غصه پرور اندازد
  • منم آن مرغ کآذر افروزد
    خويشتن را در آذر اندازد
  • چشم من در نثار بالايت
    هم به بالات گوهر اندازد
  • سگ درگاه او قلاده حکم
    در گلوي غضنفر اندازد
  • همتش که اجري مسيح دهد
    طوق در حلق قيصر اندازد
  • آتش تيغ او گه پيکار
    شعله در قصر قيصر اندازد
  • آسمان در نثار ساغر او
    سبحه سعد اکبر اندازد
  • آنکه در کعبه اعتکاف گرفت
    سنگ چون بر کبوتر اندازد
  • گر مخالف معسکري سازد
    طعنه اي در برابر اندازد
  • دست نمرود بين که ناک کفر
    در سپهر مدور اندازد
  • ذره در بارگاه خورشيد است
    سخن از بارگاه مي گويد
  • مور در پايگاه جمشيد است
    قصه از پيشگاه مي گويد
  • نامرادي مراد خاصان است
    پس قدم در ره امل منهيد
  • فلسفه در سخن مياميزيد
    وآنگهي نام آن جدل منهيد
  • مشتي اطفال نو تعلم را
    لوح ادبار در بغل منهيد
  • قفل اسطوره ارسطو را
    بر در احسن الملل منهيد
  • گوئي کانبوه حافظان مناسک
    گرد در مسجد الحرام برآمد
  • مي کند در طبايع اربع
    ظلمات ثلاث را انوار
  • به خطائي که بگذرد در وهم
    عاقلان را سزاست استغفار
  • کيست دنيا؟ زني استمکاره
    چيست در خانه زن غدار
  • ذره را آفتاب بنوازد
    گر برش قدر نيست در مقدار
  • از در کعبه گر درآويزند
    کعبه بر من فشاندي استار
  • در دست روزگار فلک راست محضري
    المقتفي ابوالخلفا نقش دفترش
  • همچو زنبور دکان قصاب
    در سر کار دهن جان چکنم؟
  • هرچند جهان گرفت طبعش
    در مدحت فيلسوف اعظم
  • جان داروي او بيار يعني
    خاک در قدوه معظم
  • هر بار نفس که برگشايم
    غم تعبيه در ميان ببينم
  • در کهف نياز شيرمردان
    جان را سگ آستان ببينم
  • کاندر سنه ثون اختر سعد
    در طالع کامران ببينم
  • شش سال دگر قران انجم
    در آذر و مهرگان ببينم
  • در حد حجاز امن يابم
    گر سوي خزر زيان ببينم
  • در شانه گوسپند گردون
    من حکم به از شبان ببينم
  • ديدار سپاه دار ايران
    در آينه روان ببينم
  • کيخسرو دين که در سپاهش
    صد رستم پهلوان ببينم
  • پرويز هدي که در بلادش
    صد نعمان مرزبان ببينم
  • از رايتش آفتاب نصرت
    در مشرق دودمان ببينم
  • در بارگه دوم سليمان
    سيمرغ کرم عيان ببينم
  • دهر از فزعش به پنج هنگام
    در ششدر امتحان ببينم
  • پندار سر خر و بن خار
    در عرصه بوستان ببينم
  • هارون تو ماه وز ثرياش
    شش زنگله در ميان ببينم
  • روزي که در ابرسان يمينت
    برق گهر يمان ببينم
  • چون فال برآرمت ز مصحف
    نصر الله در قرآن ببينم
  • در کعبه خلد صدر بزمت
    کوثر، نم ناودان ببينم
  • بر خاک در تو آب حيوان
    چون آتش رايگان ببينم
  • دوش ديدار منوچهر ملک
    زنده در خواب آشکارا ديده ام
  • يک جهان آدمي همي بينم
    مردمي در ميان نمي يابم
  • خاقانيت آشناي عشق است
    هم در دل آشنات جويم
  • اي صبر که کشته فراقي
    در معرکه بلات جويم
  • وي جان که کبوتر نيازي
    پر سوخته در هوات جويم
  • وي نقش زياد طالع من
    در زايجه فنات جويم
  • چون نقش زياد کس نبيند
    کي در ورق بقات جويم
  • اي ماه گرفته نور دانش
    در عقه اژدهات جويم