نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان خاقاني
جان
در
تب است از آن شکرستان لعل خويش
از بهر تب بريدن جان نيشکر فرست
بودم
در
اين حديث که آمد خيال تو
کاي خواجه ما سخن نشناسيم زر فرست
خاقانيا سپاه غم آمد دو منزلي
جان را دو اسبه خيز به خدمت به
در
فرست
در
همه روي زمين به ز تو دارنده اي
بزم خليفه نديد لشکر سلطان نداشت
در
جهاني کو نه مرد است و نه زن
جز مخنث مرد کو يا زن کجاست؟
در
شعار بندگي ياقوت وار
چون شبه آزاد دل جز من کجاست؟
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
تا روز مرا
در
زد و ديدار نپذرفت
گفتم که به مسمار بدوزم
در
هجرش
بسيار حيل کردم و مسمار نپذرفت
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
وز دامن من
در
به انبار نپذرفت
شوري ز دو عشق
در
سر ماست
ميدان دل از دو لشکر آراست
در
مشرق و مغرب دل من
هم بدر و هم آفتاب پيداست
جانم ز دو حور
در
بهشت است
کارم ز دو ماه بر ثرياست
گر يافته ام دو
در
عجب نيست
زيرا که دو چشم من دو درياست
آنچه
در
آينه بينم نه منم
پرتو توست که سايه فکن است
باد سردم بکشد شمع فلک
شمع جان
در
تنه پيرهن است
گل ز باغ رخت آن کس چيند
که چو گل زر ترش
در
دهن است
عيسي لبي و مرده دلم
در
برابرت
چون تخم پيله زنده شوم باز دربرت
خاقانيي که بسته بادام چشم توست
چون پسته بين گشاده دهان
در
برابرت
دل هيچ نيارامد چون عشق بجنبد
در
آتش سوزنده چه آرام توان يافت
پيداست چو آفتاب کان دل
در
سايه زلف تو نهاني است
شو خوانچه کن و چمانه
در
خواه
زان يوسف ما که گرگ خوي است
اينجا و
در
دمشق ترازوي عاشقي است
لاف از دمشق بس که ترازوت بي زر است
خاکي دلم که
در
لب آن نازنين گريخت
تشنه است کاندر آب خور آتشين گريخت
آدم فريب گندم گون عارضي بديد
شد
در
بهشت عارض آن حور عين گريخت
آن لاشه جست ز آخور سنگين هندوان
در
مرغزار سنبل آهوي چين گريخت
صفحه قبل
1
...
2026
2027
2028
2029
2030
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن