167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • زخم زمانه را در مرهم پديد نيست
    دارو بر آستانه عالم پديد نيست
  • در زير آبنوس شب و روز هيچ دل
    شمشادوار تازه و خرم پديد نيست
  • خاقانيا دمي که وبال حيات توست
    در سينه کن به گور که همدم پديد نيست
  • شکست روزم در شب چه روز اميد است
    گذشت آب من از سرچه جاي دامان است
  • حصن جان ساز در جهان خلوت
    دو جهان ملک و يک زمان خلوت
  • خلوتي کش تو در ميان باشي
    کرم پيله کند چنان خلوت
  • همچو تيز از ميان ياراي بس
    باش چون تيغ در ميان خلوت
  • بر در کهف شيرمردان باش
    کرده چون سگ بر آستان خلوت
  • عيسيي بر سرش فرود آمد
    تا سراسيمه شد در آن خلوت
  • انس هرکس در اين جهان چيزي است
    انس خاقاني از جهان خلوت
  • باز چون بر در خلق افتد کار
    زر بر سفله خداي دوم است
  • اين کرم جستن خاقاني چيست
    که کرم در همه آفاق گم است
  • هيچ بد در تو نگفتم بالله
    خود خيال تو بر اين گفته گواست
  • در جهان هيچ سينه بي غم نيست
    غمگساري ز کيميا کم نيست
  • به هفت آسمان هشتمين در فزايم
    ز دود دلي کاسمان وش فتاده است
  • من آن آب ناديه نخل بلندم
    که از جان من در من آتش فتاده است
  • صبر بيرون تاخت از ميدان عشق
    در سر آمد زانکه ميدان تنگ داشت
  • حاسد ار در تو گشاده است زبان
    هم کنونش رسد آفات وفات
  • يک دو آواز برآيد ز چراغ
    گه مردن که بود در سکرات
  • آن نبيني که يکي ده گردد
    چون ز آحاد رسد در عشرات
  • لاله ز خون جگر در تپش آفتاب
    سوخته دامن شده است لعل قباي آمده است
  • روي گندم گون او در چشم ماه
    خار راه کهکشان خواهد شکست
  • گفتند خرم است شبستان وصل او
    رفتم که بار خواهم ديدم که در نداشت
  • خاقاني ارچه نرد وفا باخت با غمش
    در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت
  • نيش مژگان چنان زدي به دلم
    که سر نيش در جگر بشکست