167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • مائده جان چو نهي در ميان
    جان به ميانجي نه و مهمان طلب
  • روي به دريا نه و چون بگذري
    در طبرستان طربستان طلب
  • کارم از دست شد ز دست فراق
    دست در دامنت زدم درياب
  • من که در يک دو نه سه چار يکي
    بسته ششدر آمدم درياب
  • همچو محمل برو آفات به غفلت بگذار
    در جهان بي خبر از کف وز اسلام بخسب
  • در اشک گرم غرقم و آنگاه سوخته
    کس ديد غرق سوخته به نگاه زير آب
  • در زمانه کار کار عشق توست
    از سر اين کار نتواند درگذشت
  • کي رسم در تو که رخش وصل تو
    از زمانه بيست ميدان درگذشت
  • انصاف در جبلت عالم نيامده است
    راحت نصيب گوهر آدم نيامده است
  • در جامه کبود فلک بنگر و بدان
    کاين چرخ جز سراچه ماتم نيامده است
  • جان گر همه با همه دلي داشت
    با عشق تو در ميان نهاده است
  • از ناله من رقيب در گوش
    انگشت خداي خوان نهاده است
  • کوه آهن شد غمم وز بخت من
    در جهان آهن ربايي مانده نيست
  • بر کمين گاه فلک بوديم دير
    شيرمردي در کمين جستيم نيست
  • هست در گيتي سليماتن صدهزار
    يک سليمان را نگين جستيم نيست
  • در کار عشق ديده مرا پايمرد بود
    هر دردسر که ديدم ازين پايمرد خاست
  • دل ياد کرد يار فراموش کي کند
    در خون نشستن من ازين ياکرد خاست
  • در تخت نرد خاکي اسير مششدرم
    زين مهره دو رنگ کز اين تخته نرد خاست
  • در اين عهد از وفا بوئي نمانده است
    به عالم آشنارويي نمانده است
  • رفت زماني که ز راحت در او
    نام غم از هيچ زبان کس نيافت
  • و آمد عهدي که ز خرم دلان
    در همه آفاق نشان کس نيافت
  • اهل مينديش که در عهد ما
    سايه عنقا به جهان کس نيافت
  • از فلک در سينه من آتشي است
    کز سر دل تا ميانم سوخته است
  • شعله هاي آه من در پيش خلق
    پرده راز نهانم سوخته است
  • در سخن من نايب خاقانيم
    آسمان زين رشک جانم سوخته است