167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • کنون در بهشتست بازار شاه
    به دوزخ کند جان بدخواه راه
  • تو را در بهشتست تخت اين بس است
    زمين بلا بهرديگر کس است
  • در خوردنت چيره کن برنهاد
    اگر خود بماني دهد آنک داد
  • در هيزم و گندم و گوسفند
    ببست اين برآورده چرخ بلند
  • همه رازدارانش را پيش خواند
    سخن هرچ بودش به دل در براند
  • جزين بود چاره مرا در نهان
    چرا ريختم خون شاه جهان
  • مرانيست چيزي جزين در جهان
    همانا که هست اين ز تازي نهان
  • پدر بر پدر شاه و خود شهريار
    ز نوشين روان در جهان يادگار
  • بدين بد کنون گردن من بزن
    بينداز در پيش اين انجمن
  • بترسيد کش پوست بيرون کشد
    تنش رابدان کينه در خون کشد
  • به شمشير دستش ببريد و گفت
    که اين دست را در بدي نيست جفت
  • از آن تخمه کس در زمانه نماند
    وگر ماند هرکو بديدش براند
  • ديوان خاقاني

  • اي آتش سوداي تو خون کرده جگرها
    بر باد شده در سر سوداي تو سرها
  • در گلشن اميد به شاخ شجر من
    گلها نشکفند و برآمد نه ثمرها
  • وي مهره اميد مرا زخم زمانه
    در ششدر عشق تو فرو بسته گذرها
  • صحن سراچه او صحراي عشق شده
    جان هاي خلق در او رسته به جاي گيا
  • رفتم که حلقه زنم پنهان ز چشم رقيب
    آمد رقيب و سبک در ره گرفت مرا
  • اي سفته در وصل تو الماس ناکسان
    تا کي کني قبول، خسان را چو کهربا
  • الحق سزا گزيدي و حقا که در خور است
    پيش مسيح مائده و پيش خر گيا
  • به جامي کز مي وصلش چشيدم
    همي دارد خمارم در بلاها
  • رخت کاول ز در مصطبه برداشتيم
    هم بدان منزل برداشت فرود آر مرا
  • زين سپس خال بتان بس حجرالاسود من
    زمزم آنک خم و کعبه در خمار مرا
  • نيست در زهد ريائيت به جو سنگ نياز
    واندرين فسق نياز است به خروار مرا
  • چند تهديد سر تيغ دهي کاش بدي
    دست در گردن تيغ تو حلي وار مرا
  • بر سر عالم شو و هم جنس جوي
    در تک دريا رو و مرجان طلب