167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • هر آن گه که در بزم خندان شود
    گشاده لب و سيم دندان شود
  • همه غرقه در جوشن و سيم و زر
    سپرهاي زرين و زرين کمر
  • بگويش که در جنگ مردن بنام
    به اززنده دشمن بدو شادکام
  • که يکسر به يزدان نيايش کنيد
    ستايش ورا در فزايش کنيد
  • کنون تا در طيسفون لشکرست
    همين زاغ پيسه به پيش اندرست
  • بهر کشوري در ستمگاره يي
    پديد آيد و زشت پتياره يي
  • چو بر لشکر ترک بر حمله برد
    پس پشت او در نماند ايچ گرد
  • شهنشاه در جنگ شد ناشکيب
    همي زد به تيغ و به پاي و رکيب
  • فرود آمد از باره شاه جهان
    ز بدخواه در آسيا شد نهان
  • نهان گشته در خانه آسيا
    نشست از بر خشک لختي گيا
  • گشاد آسيابان در آسيا
    به پشت اندرون بار و لختي گيا
  • برسم همي واژ خواهد گرفت
    سزد گر بماني ازو در شگفت
  • در آسيا را گشادم به خشم
    چنان دان که خورشيد ديدم به چشم
  • چنان دان که شاهي و پيغمبري
    دو گوهر بود در يک انگشتري
  • همي تيره بينم دل و هوش تو
    همي خار بينم در آغوش تو
  • سه ديگر سياوش ز تخم کيان
    کمر بست بي آرزو در ميان
  • چو دستش شد او جان ايشان ببرد
    در کينه را خوار نتوان شمرد
  • ازي در به پوزش برشاه رو
    چو بيني ورا بندگي ساز نو
  • که در جنگ شيرست برگاه شاه
    درخشان به کردار تابنده ماه
  • برهنه شد اين راز من در جهان
    شنيدند يکسر کهان و مهان
  • وگر خون او را بريزي بدست
    که کين خواه او در جهان ايزدست
  • اگر راه يابد کسي زين جهان
    بباشد ندارد خرد در نهان
  • چنين تا در خان راهب رسيد
    بدان سوگواران بگفت آنچ ديد
  • برفتند زان سوگواران بسي
    سکوبا و رهبان ز هر در کسي
  • که در آسيا ماه روي تو را
    جهاندار و ديهيم جوي تو را