167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • دو چشمش کبود و در خساره زرد
    تني خشک و پر موي و رخ لاژورد
  • ندانست کس نام او در جهان
    ميان کهان و ميان مهان
  • چو آن بدکنش رفت نزديک شاه
    ورا ديده پابند در پيش گاه
  • يکي چادر نو به سر در کشيد
    بدان تا رخ جان ستان رانديد
  • سبک رفت و جامه ازو در کشيد
    جگرگاه شاه جهان بر دريد
  • اگر گنج داري و گر گرم ورنج
    نماني همي در سراي سپنج
  • کجا در جهان جادويي جز بنام
    شنو دست و بو دست زان شادکام
  • چنين گفت کز آمدن چاره نيست
    چو تو در زمانه سخن خواره نيست
  • بزرگان که بودند در پيش شاه
    ز شيرين به خوبي نمودند راه
  • که چون او زني نيست اندر جهان
    چه در آشکار و چه اندر نهان
  • بدان گه که من جفت خسرو بدم
    به پيوستگي در جهان نو بدم
  • از آن پس بران کامگاري رسيد
    که کس در جهان آن نديد و شنيد
  • مرا از هنر موي بد در نهان
    که آن رانديدي کس اندر جهان
  • نگهبان در دخمه را باز کرد
    زن پارسا مويه آغاز کرد
  • فرستاد گوينده يي راز روم
    که در خاک شد تاج شيروي شوم
  • چو نيمي شب تيره اندرکشيد
    سپهبد مي يک مني در کشيد
  • چو هشتاد در پيش و هشتاد پس
    پس شمع ياران فريادرس
  • چنين داد پاسخ مرا او را سپاه
    که چون کس نماند از در پيشگاه
  • هم اکنون به نيروي يزدان پاک
    مر او را ز باره در آرم به خاک
  • ز باره در افتاد سرسرنگون
    روان گشت زان زخم او جوي خون
  • ز کاري که کردي بيابي جزا
    چنانچون بود در خور ناسزا
  • همين بودش از روز و آرام بهر
    يکي بنده در مي برآميخت زهر
  • برين گونه تا ماه بگذشت سي
    همي رزم جستند در قادسي
  • ازو شادماني و زو در نهيب
    زماني فرازست و روزي نشيب
  • دو ديده زشاه جهان برمدار
    فدي کن تن خويش در کارزار