167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • به باغ بزرگ اندر از بس درخت
    نبد شاه را در چمن جاي تخت
  • نشست از برنرگس و زعفران
    يکي تيغ در زير زانو گران
  • چنين شاخ در گنج خسرو بدي
    برين گونه هر سال صد نوبدي
  • فروهشته از شاخ زرين سپر
    يکي بنده در پيش او با کمر
  • نيارد برو زد کسي باد سرد
    چه در باغ باشد چه اندر نبرد
  • کنون دست کرده بکش در شويد
    بگوييد و گفتار او بشنويد
  • چو گستهم شد در جهان ناپديد
    ز گيتي يکي گوشه يي برگزيد
  • بدان نامه در بد که شادان بزي
    که با تاج زر خسروي را سزي
  • که هرکس که او دشمن ايزدست
    ورا در جهان زندگاني بدست
  • بر آنکس کزو در جهان جزگزند
    نبيني مر او را چه کمتر ز بند
  • نگنجد تو را اين سخن در خرد
    نه زين بد که گفتي کسي برخورد
  • چو گنج در مها پراگنده شد
    ز دينار نو به دره آگنده شد
  • بهر به دره يي در ده و دو هزار
    پراگنده دينار بد شاهوار
  • ز هر در فراوان کشيديم رنج
    بدان تا بيا گند زين گونه گنج
  • چنان دان که اين گنج من پشت تست
    زمانه کنون پاک در مشت تست
  • دگر آنک گفتي ز کار سپاه
    که در بو مهاشان نشاندم به راه
  • زن و کودک و بوم ايرانيان
    به انديشه بد منه در ميان
  • چنان دان که نوشين روان قباد
    به اندرز اين کرد در نامه ياد
  • نياطوس را مهره دادم هزار
    ز ياقوت سرخ از در گوشوار
  • همان در خوشاب بگزيده صد
    درو مرد دانا نديد ايچ بد
  • دگر ويژه با جل ديبه بدند
    که در دشت با باد همره بدند
  • برفتي خود از گنج ما ناگهان
    مسيحا شد او نيستي در جهان
  • برفتند گريان ز پيشش به در
    پر از درد جان و پراندوه سر
  • چو در خانه شد آتشي بر فروخت
    همه آلت خويش يکسر بسوخت
  • بترسيد شيروي و ترسنده بود
    که در چنگ ايشان يکي بنده بود