نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
مکمل راز من داند
در
اينجا
که او را عين رهبر دارم اينجا
منم جوهر فشان از بحر اسرار
که بنمودم
در
اينجا راز دلدار
منم اعجوبه آفاق امروز
که
در
بر دارمش يار دل افروز
حقيقت يار
در
بر دارم اينجا
که او را شاه و رهبر دارم اينجا
خدا مي گويد اينجا
در
درونم
که من اينجا درون و هم برونم
گر اين سر پي بري
در
وصل آني
حقيقت برتر از هر دو جهاني
درون خود نظر کن اي خردمند
که مرغ لامکانت هست
در
بند
تو شاهي مي کني اينجا گدائي
بفقر و فاقه
در
عين بلائي
چو جمله انبيا
در
فقر و تجريد
مرايشان را نموده ديدن ديد
چو چنديني عدو بيني تو از عقل
از آن وامانده
در
گفتن نقل
گذر کن هم ز جان و جسم و تقليد
که تا بيشک رسي
در
ديدن ديد
ترا همراه بايد بود ايدوست
رها کردن
در
اينجا صورت پوست
اگر چه صورتش بي منتهايست
چگويم ني
در
اين عين بلايست
وليکن
در
بر آن يار اول
شود صورت ب آخر کل مبدل
چو صورت جان شود
در
آخر کار
نماند عقل و جان را گفت ديدار
چو صورت جان شود
در
ديدن ديد
کجا گنجد حقيقت گفت تقليد
که تا جان کل شود جانان بتحقيق
خوشا آنکو
در
اين سر يافت توفيق
شود خورشيد رويش باز گردند
در
آن انوار صاحب راز گردند
در
آن شمع وصال قرص خورشيد
شوند ذرات جانان تا بجاويد
در
آن شمع وصال ايدل حقيقت
چو پروانه بسوزي بي طبيعت
وجود خويش را اينجا فروزان
در
آن آتش شدند از عشق سوزان
چنان مست و خراب و عاشقانه
فرو مانده است
در
عين بهانه
سخن باقيست زان
در
گفتگويست
خجل ماندست شمع و زرد رويست
همه شمع است و پروانه بهم باز
بمانده
در
سوي انجام و آغاز
طوافي مي کند
در
گرد آن شمع
برو نظاره گشته گرد آن جمع
ولي چون وقت آيد
در
اناالحق
بسوزم بود خود اينجاي مطلق
همه ذرات دل سوي تو دارند
بيکره ديده
در
کوي تو دارند
بسوزد خويش چون پروانه اينجا
شود
در
هر زبان افسانه اينجا
تو ايدل چند از اين گفتار گوئي
که
در
ميدان فتاده همچو گوئي
اگر صورت نباشد حق بود پاک
ولي اسمست اينجا آب
در
خاک
چو گفتارست هم از باد و آتش
گهي
در
ناخوشي گاهي بود خوش
حجابت آتش و آبست و بادست
که
در
مال التراب اينجا فتادست
تو غافل اينچنين مانده بخود باز
نظر کن يکزمان
در
سوي خود باز
گهي
در
عقل و گه عشاق باشي
گهي اندر دوئي گه طاق باشي
سخن
در
اصل و فرع اينجا يکي گفت
بد خود بد خود بخود حق بيشکي گفت
همه او کرد گفتار از بد و نيک
حقيقت آب خوش آورد
در
ديگ
چو آدم فرد آمد از دم دوست
در
آخر گشت اينجا همدم دوست
طلب مي کرد تا مطلوب خود يافت
در
آخر بيشکي محبوب خود يافت
طلبکار آيد و دلدار جويد
در
اينجا گه وصال يار جويد
از آن دم آمدي بيرون
در
ايندم
که همچون آدمي از عين آن آدم
از آندم آمدي دمهاي بيچون
که بي ياري
در
اينجا بيچه و چون
از آن دم ميزني دم
در
حقيقت
که بيرون آئي از عين طبيعت
از آن دم ميزني
در
پيش هر کس
که همچون ديگران ناديده بس
از آن دم ميزني مانند گردون
که
در
يکي فنائي بيچه وچون
دمي داري از آندم
در
خدائي
از آن کردي تو از صورت جدائي
نديدم صاحب دردي چنين من
که باشد او
در
اين عين اليقين من
هر آنکو
در
يقين زد يک دو گامي
چو منصور او حقيقت برد نامي
مرا جانانه رخ بنموده اينجا
در
من هم بخود بگشوده اينجا
گرفتار قفس گر راز بيند
بگاهي کز قفس
در
باز بيند
در
آندم چون برون او مرغ از دام
که يکي شد مر او را عين مادام
صفحه قبل
1
...
2019
2020
2021
2022
2023
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن