نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
در
آخر چون نظر کردم بظاهر
شدم مکشوف اوائل تا اواخر
اوائل تا ب آخر بود يکذات
وليکن مختلف
در
سير ذرات
يکي بنگر که
در
يکي يکي است
نمود ذات اينجا بيشکي است
يکي بنگر که
در
يکي شکي نيست
صفات و ذات فعلت جز يکي نيست
يکي کردم
در
آن ديدار خود من
شدم فارغ يقين از نيک و بد من
يکي بد اصل اينجا هر چه ديدم
حقيقت
در
يکي آمد پديدم
اگر
در
اصل يکي رهبري دوست
بيابي و برون آئي تو از پوست
که ماندستي چنين
در
بند صورت
ز صورت دان حقيقت اين غرورت
حقيقت راستي دانم يقين من
که حق
در
راستي ديديم روشن
کمان صورتت چون کل کژ افتاد
از آن بازو ز قوت
در
کج افتاد
همه
در
شست خود اينجا بسازد
کمان دست ناگه سر فرازد
نخواهي برد با خود چيزي ايدوست
مگردان
در
نظر جز ديدن ايدوست
صفائي جوي و بگسل طبع از بد
تو نيکي کن
در
اينجا گاه با خود
ز نيکي و بدي آنجا سئوالست
بسي مردان
در
اين سر گنگ و لالست
زبانت چون دهد پاسخ بر يار
فروماني
در
آنجا گه بيکبار
تو داري راه اينجا دين تو داري
تو
در
هر دو جهان مر شهرياري
تمامت دين ها را بر فکندست
حقيقت سلسله او
در
فکندست
ره شرعست راه حق يقين دان
محمد را
در
اينره پيش بين دان
ره او گير وراه کفر بگذار
سر بتها
در
اينجا کن نگونسار
دل و جانت
در
اين سرهاي بيچون
مگو اينجايگه اين چيست و آن چون
چه وچون از دماغ اينجا بدر کن
دل خود را
در
اينمعني خبر کن
که عقلت هست
در
غوغاي عالم
فتادست اندر اين سوداي عالم
بسي نيرنگ اينجا گاه کردست
يقين
در
سر جانان ره نبردست
که چون مستي است عقل اينجا فتاده
از آن پيوسته
در
غوغا فتاده
که ره پر کرد و ره سويش نبردست
يقين جز راه
در
کويش نبرد است
ره نابرده اينجا چون بداند
نمود عشق از آن
در
خود نماند
حقيقت عشق ميداند که چونست
که او
در
جمله اشيا رهنمونست
قدم چون مي نهي
در
حد پرگار
تو سر بيرون اينجا گاه پندار
بگردان رخ از او ايدوست زنهار
رخ او را نگر
در
حضرت يار
عدم کن بود خود تا بود گردي
حقيقت
در
فنا معبود گردي
مرنجان خويش و يکباره فنا گرد
در
آن مسکن عيان انبيا گرد
عيان انبيا شو زود
در
ذات
که بيني سر بسر اينجاي ذرات
همه
در
محنت اند اين قوم دنيا
تمامت بيخبر از نوم دنيا
همه
در
خواب و فارغ گشته از جان
گرفته اينره اينجا گاه آسان
چنين
در
خواب کي بيدار گردند
چنين اغيار کي با يار گردند
ولي ايشان چنان مستند و
در
خواب
بمانند کسي کاينجاي غرقاب
بلاي دل بکش هم تا تواني
وگرنه
در
بلا حيران بماني
بلاي عشق کش
در
قربت دوست
که بيشک اين بلا اينجاست ايدوست
بلا چون انبيا کش
در
ره عشق
اگر هستي حقيقت آگه عشق
بلاي عشق ديدند جمله عشاق
ولي منصور بوده
در
ميان طاق
بلا اينجا کشيد و زد اناالحق
يقين شد
در
همه جانان مطلق
حضورت همچو او آيد حقيقت
نگنجد هيچ از تو
در
طبيعت
يکي باشد عيان فعل و صفاتت
شده پنهان همه
در
نور ذاتت
پس اين پرده بيني جان جانان
رخ او
در
همه پنهان و اعيان
حقيقت يار اينجا گه بيابي
اگر
در
اين پس پرده شتابي
اگر او را تو بشناسي
در
اينجا
کند اين پرده اينجا گاه پيدا
دوئي نبود
در
اين اسرار بنگر
حقيقت نقطه از پرگار بنگر
حقيقت نقطه و پرگار يک بود
دلت
در
صورت اينجا پر زشک بود
بگو اسرار خود با جمله ذرات
حقيقت محو گردان جمله
در
ذات
مرا
در
جان ببين اي مانده غافل
مرا بين و بيکره گرد واصل
صفحه قبل
1
...
2014
2015
2016
2017
2018
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن