167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • بدو گفت بهرام کين پارسا
    بدان رفته بود از در پادشا
  • چو در طيسفون برشد اين گفتگوي
    ازان پادشاهي بشد رنگ وبوي
  • کزان آگهي بازجويد که چيست
    ز جنگ آوران بر در شاه کيست
  • که در شب به نزديک خسرو شود
    از ايران به آگاهي نو شود
  • گراين بد که گفتي خوش آمد مرا
    خور و خواب در آتش آمد مرا
  • بدو گفت کاي شاه نابختيار
    ز نوشين روان در جهان يادگار
  • هرانگه که لشکر براند به راه
    بود يک زمان در ميان سپاه
  • هه غرقه در آهن و سيم و زر
    نه ياقوت پيدانه زرين کمر
  • بديده نديدي مر او را بدست
    کجا در جهان دشمن ايزدست
  • که داندکه در جنگ پيروز کيست
    بدان سردگر لشکر افروز کيست
  • بپرسش يکي پيش دستي کنم
    ازان به که در جنگ سستي کنم
  • اگر من سزاوار شاهي نيم
    مبادا که در زير دستي زيم
  • نيابي شب تيره آن را بخواب
    که جويي همي روز در آفتاب
  • که بهرام را ديده ام در سخن
    سواريست اسپ افگن وکارکن
  • که من بي گمانم کزين راز ما
    وزين ساختن در نهان سازما
  • رسيده مرا هيچ فرزند نيست
    همان از در تاج پيوند نيست
  • اگر من شوم کشته در کارزار
    جهان را نماند يکي شهريار
  • سپه رفت اکنون تو ايدر مه ايست
    که کس در زمانه تو را يار نيست
  • چوبشنيد خسرو بگستهم گفت
    که با ما کسي نيست در جنگ جفت
  • ز در چون رسيدند نزديک تخت
    زهي از کمان باز کردند سخت
  • کنون هست لختي چو روشن گلاب
    به سرخي چو بيجاده در آفتاب
  • خود اندر پرستشگه آمد چو گرد
    بزودي در آهنين سخت کرد
  • ز آزادگان بندگان خواست کرد
    کجا در جهانش نبد هم نبرد
  • چنين گفت کز تخم شاهان زني
    اگر باز يابيم در بر زني
  • نجويد جز از راستي درجهان
    چه در آشکار و چه اندر نهان